در بهار سال ۱۳۸۱ کتابی تحت عنوان «آن حکایتها» توسط انتشارات «جامعه
ایرانیان» منتشر گردید که حاصل گفتگوی آقای هرمز کی با جناب آقای دکتر
نراقی است.
صفحات ۱۲۳ الی ۱۲۵ این کتاب به نقطه نظرات و برخی خاطرات شیرین آقای نراقی از امام صدر مربوط است که عینا در زیر نقل میگردد. ضمن آنکه انتشار خاطرات آقای دکتر نراقی را به فال نیک میگیریم، یادآور میشویم که برخی نکات طرح شده را قابل تکمیل و تدقیق میدانیم که ان شاءالله گفتگوی آینده با آقای دکتر نراقی، فرصت آن را فراهم خواهد ساخت.
از جمله این نکات موافقت کتبی آیت الله بروجردی و شاه با عزیمت سال ۱۳۴۴ آیت الله بهشتی به آلمان است که به دلیل رحلت آیت الله بروجردی در سال ۱۳۴۰ و نیز تبعید آیت الله بهشتی توسط ساواک به تهران، اصولا امکان پذیر نبوده است. عناوین سخن:
- هیچ روحانی أی در میان ایرانیها، به دانش و بینش موسی صدر ندیدم.
- در کنفرانس (یونسکو) که آن سال (۱۹۷۲) برگزار شد، روحانیان و نمایندگان مختلف تحت تاثیر شخصیت و منش موسی صدر قرار گرفتند.
- موسی صدر را شاه و دولت ایران منصوب نکرده بود و او از ایران حقوقی نمیگرفت. موسی صدر منتخب شیعیان لبنان بود.
- صدر عاشق ایران بود، متنها با بینشی خردمندانه.
- تارهای عنکبوتی ساواک به دور شاه، سالیان دراز موجب بیاعتنایی او به گزارش سفرای بیغرض خود شده بود و ایران را به خاطر ضدیت با امام موسی، از فرصتهای مهمی در کشورهای عربی، و چه بسا در جریان انقلاب در ایران، محروم کرد.
متن سخن به نقل از کتاب
…………
از لبنان گفتید. مساله امام موسی صدر هم در آنجا اهمیت عمده أی داشته است.
دکتر نراقی: درست است. من موسی صدر را به خوبی از نزدیک میشناختم. در سال ۱۹۷۲ یونسکو میخواست با روحانیان مذاهب دنیا ارتباط برقرار کند. رنه مائو، مدیر کل وقت یونسکو، از من در باره روحانیون شیعه در ایران پرسید. گفتم از ایران هر کسی را بخواهید دعوت کنید، ساواک نظر خواهد داد. بهتر است از ایران صرف نظر کنید و به جای آن از شیعیان لبنان موسی صدر را برگزینید تا او نماینده جهان تشیع باشد. مائو از من خواست مدتی که موسی صدر در پاریس است، همراه او باشم و راهنماییاش کنم. این فرصتی شد برای دیدار و آشنایی نزدیک با وی. باید اعتراف کنم که هیچ روحانی أی در میان ایرانیها به دانش و بینش موسی صدر ندیدم. محضری بسیار شیرین و استثنایی داشت. در کنفرانسی که آن سال برگزار شد، روحانیان و نمایندگان مختلف تحت تاثیر شخصیت و منش موسی صدر قرار گرفتند.
به همین دلایل بود که او در میان شیعیان لبنان محبوبیت خاصی به دست آورده بود و حتی در هر کشور مسلمانی که وارد میشد، میهمان سلطان یا رئیس جمهور آن کشور بود. او توانست در لبنان به طور ریشه أی به وضع شیعیان رسیدگی کند. مجلس اعلای شیعیان را تاسیس کرد و به عنوان رئیس منتخب شیعیان، هم طراز رئیس جمهور و رئیس مجلس لبنان قرار گرفت. به من میگفت میخواهد هر چه زودتر مسئولان لبنان را وادار به سرشماری کند، چون معتقد است تعداد شیعیان از مسیحیها و اهل سنت بیشتر است ولی از امتیازات کمتری برخوردارند.
او مدعی بود که آمریکاییها و اروپاییها به مسیحیان، و همه کشورهای عربی به اهل سنت کمک میکنند ولی شیعه غریب افتاده است. میگفت با کمکی که شاه به او وعده داده است، میخواهد بیمارستانی بسازد و یک دانشکده پزشکی به نام شیعیان بپا کند تا در امور آموزشی و درمانی هم چشم آنان به دست دیگران نباشد. با این همه، نماینده ساواک با موسی صدر مخالف بود.
رابطه او با ایران چگونه بود؟ آیا وابسته به ایران بود؟ مثلا با موقعیت آقای بهشتی، امام مسجد هامبورگ چه فرقی داشت؟
دکتر نراقی: موسی صدر را شاه و دولت ایران منصوب نکرده بود و او از ایران حقوقی نمیگرفت، در صورتیکه آقای بهشتی، با موافقت کتبی آیت الله بروجردی و شخص شاه برای امامت مسجد هامبورگ تعیین شد. بنیاد پهلوی مبلغ پنجاه میلیون تومان برای تکمیل ساختمان مسجد هامبورگ پرداخت کرد. ولی موسی صدر منتخب شیعیان لبنان بود. مشکل از اینجا به وجود آمد که منصور قدر، که ابتدا رئیس ساواک و بعد سفیر ایران در لبنان بود، ارتباط سالم و درست موسی صدر را با ایران مخدوش میکرد. مثلا وقتی قرار شد طبق وعده شاه، ایران مبلغ کافی برای ساختن یک بیمارستان در بیروت بپردازد، قدر گفت باید این بیمارستان به نام شاهنشاه آریامهر باشد. موسی صدر مخالفت کرد و گفت در لبنان، کمک هیچ یک از رؤسای کشورهای خارجی به نام آنها نیست. بعد قدر گفت به جای یک بیمارستان، تعدادی درمانگاه بسازیم، برای اینکه برنامه صدر را به هم بریزد.
پس ساواک عامل تیره شدن رابطه موسی صدر و شاه بود؟
دکتر نراقی: همین طور است. قدر نمیتوانست کامیابی و محبوبیت صدر را در لبنان ببیند؛ به خصوص که صدر عاشق ایران بود، متنها با بینشی خردمندانه نه با نگاه سر تا پا تملق آمیز به شاه که روال کار ساواک بود. در همان موقع تیمور بختیار هم وارد لبنان شده بود و احمد طباطبایی که از دوستان بختیار بود و نسبت نزدیک با صدر داشت آنها را وادار به دیداری کرد. همین دیدار پیراهن عثمان شد و قدر سالیان دراز از آن استفاد کرد.
سال ۱۹۷۸ که جنازه مرحوم شریعتی به زینبیه انتقال یافت، صدر به مناسبت چهلم وی در بیروت مراسمی برگزار کرد و قدر در گزارشش نوشت که صدر در خطابه خود به شاه ناسزا گفته؛ در صورتیکه دروغ محض بود و همه، از جمله احسان، فرزند شریعتی هم گواهاند. حتی احسان فرزند شریعتی، میگفت من در پیام خود چیزهایی در باره شاه نوشته بودم که صدر همه را قلم گرفت. با اینکه یاسر عرفات هم در آن مجلس حضور داشت، امام موسی صدر اشاره أی به شاه نکرد. از اولیل دهه هفتاد تا پایان رژیم و ناپدید شدن امام موسی صدر در لیبی، هرگاه صدر به کشورهای اسلامی، همانند شمال آفریقا و خاورمیانه سفر میکرد، از سفیران ایران میخواست ترتیب ملاقات او را با شاه بدهند. هر بار این تقاضا رد میشده است.
او با اسد صدری در الجزیره، عباس نیری در مراکش، احمد علی بهرامی سفیر بعدی در مراکش، موثقی در عمان و شاپور بهرامی در قاهره بارها دیدار میکند و نامه أی به وسیله بهرامی برای شاه میفرستد، ولی باز هم به خاطر اقدامات دائمی قدر کوشش وی بینتیجه میماند. بهرامی خود به من گفت که قبل از یک شرفیابی به حضور شاه، علم از وی میخواهد که چون مورد اعتماد شاه است، در باره صدر چیزی به شاه نگوید. ولی بهرامی توجه نمیکند؛ چون از قاهره به همین خاطر به تهران آمده بود تا ملاقاتش را با صدر گزارش دهد. باز هم رفتار شاه تغییر نمیکند.
شکی نیست که تذکر علم به بهرامی نشان دهنده جو حاکم بر دربار در مورد صدر بوده و اینکه از جریان این ملاقات خبر داشتهاند. جالب این است که خسرو افشار در دولت شریف امامی، آقای سبط، از ماموران آشنا در وزارت خارجه بر مسائل خاورمیانه، را برای بازرسی به لبنان، سوریه و اردن اعزام میکند. نتیجه بازرسی وی این بود که منصور قدر - که افسر ارتش، با سابقه بیست سال عضویت در ساواک، سرکنسول و بعد سفیر ایران ابتدا در اردن و سالها در لبنان بوده است - در واقع سراسر کارش تخلفات اداری و پرونده سازی برای دیگران بوده و به شدت گرفتار فساد مالی است و روی همین انگیزهها هم مشکلاتی را بر خلاف مصالح ایران به وجود آورده است؛ از جمله نقش وی در تیره کردن روابط ایران با موسی صدر. این گزارش به دست شاه میرسد و خیلی در وی اثر میکند.
بلافاصله دستور به احضار وی میدهد. به همین علت هنگام اقامت آیت الله خمینی در پاریس، بهرامی که سفیر کبیر ایران در فرانسه بوده به حضور شاه میرسد و میگوید، خانواده امام موسی صدر به سفارت ایران در پاریس آمدهاند تا گذرنامه بگیرند. شاه دستور میدهد به آنها گذرنامه و نیز هر قدر پول که نیاز دارند بدهند. ولی پسر صدر میگوید ما به پول نیازمند نیستیم و فقط گذرنامهمان را میخواهیم.
نتیجه اینکه تارهای عنکبوتی ساواک به دور شاه، سالیان دراز موجب بیاعتنایی او به گزارش سفرای بیغرض خود شده بود و ایران را به خاطر ضدیت با امام موسی، از فرصتهای مهمی در کشورهای عربی، و چه بسا در جریان انقلاب در ایران، محروم کرد.