امام موسي صدر، شهيد سيد قطب، محمد جواد مغنيه و شيخ محمد غزالي.
طلیعهداران جنبشهای فکری را باید افرادی دانست که قابلیتهای فکری و اندیشهای آنها از ظرفیتهای بازدارنده پیرامونشان قویتر و منسجمتر است. این افراد آگاه محیط تاریخی و اجتماعی پیرامون خود را به چالش میطلبند و با طرح انگارههایی متفاوت چشماندازهایی جدید را در افق خرد جمعی و اجتماعی جامعه تصویر و ترسیم میکنند.
به گزارش سرویس گفتوگوی ادیان و تمدنهای خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، اهمیت این افراد به لحاظ روششناسی بیش از هر چیز از چالشی دو سویه بر میخیزد که از یک سوی مانند هر اندیشمند دیگر محصول نگرشهای محیط پیرامون خود و طبیعتا نمایندهای از این نگرشها هستند و از سوی دیگر برخلاف اندیشمندان جامداندیش مسوولیتهای اندیشهای خود را فراتر از وضعیت جامعه در شکل دادن به حجمهای جدید و ترسیم اضلاعی نو میبینند. کسانی که از تکاپوی میان این دو عامل، اندیشههای معتدل را میآفرینند، طلیعهدارانی هستند که هر چند تعداد آنها در طول تاریخ همیشه کم بوده است؛ ولی از تاثیراتی بسیار کیفی، موثر و تکان دهنده برخوردار بودهاند.
هنگامی طلیعهداری جنبشهای فکری از اهمیت بیشتری برخودار میشود که این پیش تازی در عرصههای اجتماعی صورت گیرد. آداب و رسوم و پارهای از اعتقادات به معنای عام کلمه که شامل تعصبات نیز میشود از دیرپاترین مایههای زندگی بشری هستند. دست یازیدن به انگارههایی که پالایش این انگارهها را در مسیری عقلانی سامان دهد استواری و دانایی لازم را به نقش و قدرت تاریخی آداب و رسم میطلبد.
تقریب در صدر جنبشهایی از این دست قرار دارد. این عرصه طلیعهدارانی بزرگ را همچون سیدجمالالدین اسدآبادی، آیت الله بروجردی، شیخ شلتوت و غیره به خود دیده است. برداشت از تقریب تحت تاثیر این افراد به تدریج از یک وضعیت انگآفرین به سمت یک وضعیت ایدهآل و خداخواهانه به پیش رفته است. طبیعتا نقش امام خمینی در این زمینه بسیار مهم و اساسی بوده است. چه آنکه تنها پس از شکلدهی به انقلاب اسلامی بود که تقریب فراتر از تاثیرات محدود، عرصههای فراخ سیاسی و اجتماعی را نیز دستخوش تغییراتی قرار داد.
معرفی طلیعهداران تقریب از آن جهت ضروری است که اندیشه تقریبی در تاروپود خود یک جنبش اصلاحی و تحول طلب است. جنبشهایی از این دست اگر بخواهند راه خود را سر زنده و پویا ادامه دهند باید بیش از هر چیز به بازخوانی پروندههای گذشته خود دست زنند در این صورت نه تنها رونق و نشاط ادبیات و فرآوردههای گذشته خود را از دست نخواهند داد؛ بلکه کارکردها و کار ویژههایشان نیز ناتمام نمیماند و در چنبره ایستایی فرو نمیرود. تقریب نیز این امکان را دارد که با بهرهگیری از مایههای علمی به جای مانده از گذشته و تلاش برای ایجاد افقها و عرصههای جدید علمی و پژوهشی از یک سوی ادبیات گذشته خویش را بارور سازد و از سوی دیگر زمینههای کاربردی تحقق اهداف نهایی و آرمانی خود را عینیتر و عملیاتیتر نماید. اگر تقریب بیاعتنا به میراث درخشان گذشته و فارغ از دلبستگی به تلاشهای بزرگان خویش در سالهای قبل، بر آن باشد که همه گروههای مناسبات تقریب ستیزانه را به دست امروزیان بگشاید نتیجه کار چیزی بیشتر از ارایه توصیفهایی پراکنده و بعضا کمعمق نخواهد بود.
** امام موسی صدر**
امام موسی صدر روز ۱۴/۰۳/۱۳۰۷ هجری شمسی در بیت روحانیت و مرجعیت درمحلهٔ عشقعلی شهر قم در خانهٔ کوچکی جنب تکیهٔ «جدّا» چشم به جهان گشود. پدرش مرحوم آیتالله العظمی سید صدر الدین صدر نام وی را موسی نهاد. سید موسی دوران کودکی و نوجوانی را در همین محله پشت سر گذاشت. خاندان صدر از تبار پاک پیشوای هفتم شیعیان، امام موسی کاظم (ع) و از سلسلهٔ طلایی سادات علوی به شمار میآیند. این نسل پاک سرشت از قرون متمادی به دو سلسلهٔ صدر و شرف الدین امتداد یافتند و از آن شخصیتهای بزرگ علمی، سیاسی و اجتماعی برخاستند که هر کدام در ایران، عراق و لبنان طلایه دار علم و دانش و جهاد و هدایت شدند.
سید صالح سیدشریف الدین یکی از اجداد پاک امام موسی صدر است. این عالم مجاهد در سال ۱۱۲۲ هجری قمری در روستای «شهور» از توابع شهر «صور» در جنوب لبنان به دنیا آمد و در همان جا اقامت گزید. در کشتاری که احمد جرار، سردار عثمانی بر ضد علمای شیعه «جبل عامل» به راه انداخته بود سید شریف الدین به مبارزه با او برخاست چنان که عوامل جزار فرزند جوان وی به نام «سید هبه الله» را در مقابل منزل و در جلوی دیدگان پدر به شهادت رساندند و خود او را نیز بازداشت و مدتها در شهر عکا زندانی کردند.
بعدها خود را از زندان آزاد و به عراق هجرت کرد و در شهر نجف اشرف برای همیشه اقامت گزید. او در سال ۱۱۹۸ به رحمت ایزدی پیوست. فرزند دیگر سید صالح، آیت الله سیدصدر الدین صدر (۱۲۶۲- ۱۱۹۳ق) از علما و مجتهدان عصر خود در حوزهٔ نجف بود. او با دختر مجتهد بزرگ، شیخ جعفر کاشف الغطا ازدواج کرد و از نجف به شهر اصفهان هجرت نمود و در این شهر ماندگار شد. از این عالم بزرگ در این شهر پنج فرزند عالم و دانشمند به دنیا آمد که کوچکترین آنها مرحوم آیتالله سید اسماعیل صدر بود.
وی در سن پنج سالگی پدر را از دست داد و در دامان تربیتی برادرش سید محمد معروف به «آقا مجتهد» قرار گرفت. علم صرف و نحو و منطق و بیان را از او آموخت تا اینکه در سن چهارده سالگی برادرش هم چشم از جهان فرو بست. در اینجا مسوولیت تعلیم و تربیت وی را دانشمند دیگری به نام شیخ محمدباقر اصفهانی بر عهده گرفت و سید اسماعیل بدون هیچ گونه درنگی به تحصیلات خود ادامه داد و در مدت اندکی یکی از پیشوایان سرشناس دینی و از نظر تقوا و پرهیزگاری زبانزد همگان شد.
او در سال ۱۳۳۹ قمری در کاظمین بدرود حیات گفت. از این مجتهد بزرگ چهار فرزند پسر به نامهای؛ سید صدرالدین، سید محمد مهدی، سید حیدر و سید محمد جواد به یادگار ماند که هر کدام از شخصیتهای برجستهٔ علمی و از مراجع تقلید در شهر نجف و کاظیمن شدند.
سید صدر الدین صدر، پدر امام موسی صدر در سال ۱۲۸۹ هجری قمری در کاظمین دیده به جهان گشود. مقدمات علوم اسلامی را در همان شهر نزد پدر آموخت. بعد به کربلا رفت و سطوح عالی را از محضر شیخ حسن کربلایی فرا گرفت و سپس به سفارش پدر به نجف اشرف هجرت کرد و در درس خارج آخوند خراسانی و سید کاظم یزدی شرکت کرد و به مراتب عالی اجتهاد نایل آمد. او در زمان حضور خود در نجف اشرف، حرکتهای مترقی را در عراق رهبری کرد چنان که نام او هنوز هم در نهضت ادبی آن کشور شهرت دارد.
وی پس از هجرت به ایران در شهر مقدس مشهد در جوار حرم امام رضا (ع) مسکن گزید و با دختر آیتالعظمی حاج آقا حسین قمی عقد وصلت بست و بعد به دعوت مرجع عالیقدر موسس حوزهٔ علمیه قم حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی به این شهر مهاجرت کرد و پس از رحلت مرحوم حائری، همراه با دو عالم فرزانه دیگر آیتالله خوانساری و آیتالله حجت، رهبری شیعیان جهان و ادارهٔ حوزهٔ علمیه قم را بر عهده گرفت. وقتی مرحوم آیتالله بروجردی به قم تشریف آوردند. آیتالله صدر که دارای روح بلندی بود. جای نماز خود را صحن بزرگ حرم حضرت معصومه (ع) به ایشان واگذار کرد و تا آخر به احترام معظمله دیگر در صحن، نماز جماعت اقامه نکرد.
آیتالله سیدصدر الدین صدر در حوزهٔ علمیهٔ قم علاوه بر تدریس فقه و اصول و تربیت شاگردان، خدمات علمی، فرهنگی و درمانی و بهداشتی مفیدی از خود به یادگار گذاشت. این مجتهد فرزانه خود یکی از شخصیتهای پیشگام در وحدت بین مذاهب بود به همین سبب اقدام به تالیف کتابی تحت عنوان «المهدی» کرد که همهٔ مطالب و منابع آن از کتب برادران اهل سنتن استفاده شده است وی پس از سالها تلاش و کوشش در تاریخ۱۰/۰۵/۱۳۳۴ برابر ۱۹ ربیعالثانی ۱۳۷۳ چشم به جهان فرو بست و در بالا سر حرم حضرت معصومه (ع) به خاک سپرده شد.
سرشت وحدتی
یکی از آرزوها و آرمانهای دیرین امام موسی صدر وحدت امت اسلامی درسرتاسر جهان بود. او از آغاز دوران جوانی که در حوزهٔ علمیه قم مشغول تحصیل بود به این مهم میاندیشید و در محافل (و حضور اساتید) حوزه آن را پیوسته دنبال میکرد در سال ۱۳۲۶ شمسی که کمتر از بیست سال سن داشت. وقتی اطلاع مییابد که علامه امینی از نجف به تهران تشریف آورده و چند روزی در آنجا اقامت دارند، فرصت را غنیمت میشمارد و با یکی از دوستان صمیمی به دیدار علامه امینی در تهران میشتابد.
امام موسی صدر در محضر استاد، ضمن طرح بحثهای علمی متعدد، از ضرورت وحدت میان شیعه و سنی در مقابل دشمن مشترک سخن به میان میآورد و در تعریف این موضوع در مقابل استاد به دفاع از مبانی خود در این خصوص میپردازد. گویا که خداوند این موضوع را در نهان و سرشت او برای امت اسلامی به ودیعه گذاشته است.
بنابراین وقتی امام موسی صدر در سال ۱۳۳۸ وارد لبنان شد در همان سال و در اولین فرصت شالودهٔ روابط دوستی با علمای اهل سنت را درشهر صور پیریزی کرد از جمله با محیالدین حسن، مفتی اهل سنت ارتباط مستمر برقرار کرد. این ارتباط به قدری گرم و صمیمی شد که مردم در اکثر مناسبات مانند؛ عید غدیر، شبهای ماه رمضان و ایام عاشورا و تاسوعا و غیره آن دو را در کنار هم میدیدند. آن دو در یک مکان مشترک مثل: «مسجد قدیم» یا «نادی امام صادق» به منبر میرفتند و مردم از شیعه و سنی به بیانات آن دو گوش فرا میدادند. به طوری که اگر کسی از شهر دیگری وارد این مجلس میشد و شناخت قبلی از این دو شخصیت مذهبی نداشت، نمیتوانست تشخیص بدهد کدام یک از اهل تسنن و کدام یک از اهل تشیع است؟
امام موسی صدر میگفت: هیچ تناقض و اختلافی میان شیعه و سنی نیست. اینها پیروان دو مذهب از یک دین واحدند. وی با این تفکر به فعالیتهای وحدت آفرین خود در لبنان عمق بخشید. در تابستان ۱۳۴۲ شمسی طی مسافرت دو ماهه به کشورهای شمال آفریقا، دریک اقدام و ابتکار عمل تاریخی، توانست ارتباط مستمر و کارآمدی را میان مراکز اسلامی کشورهای مصر، مغرب و الجزایر با حوزههای علمیه و مراکز مذهبی شیعه در لبنان برقرار سازد.
نامهٔ تاریخی
امام موسی صدر بعد از تشکیل «مجلس اعلی شیعیان لبنان» و در روز تصدی ریاست این مجلس، جمعه ۳/۲/ ۱۳۴۸ هجری شمسی برابر ششم ربیعالاول و ۲۳ مه ۱۹۶۹، طی سخنرانی پرشوری (در حالی که شخصیتهای بزرگ علمی، سیاسی، فرهنگی و مذهبی و دینی کشور لبنان از جمله رییس جمهور وقت آقای شارل حلو در آن حضور داشتند) ضمن خوشآمد گویی و تشکر از شرکتکنندگان، برنامه و خطوط کلی خود در مجلس را برای حاضران ترسیم کرد که در میان آنها به دو بند زیر تاکید ویژه داشت:
۱- اقدام اساسی جهت عدم تفرقه مذهبی لبنان و سعی فراوان به منظور وصول به وحدت کامل.
۲- همکاری با همهٔ طوایف مذهبی لبنان و کوشش برای حفظ وحدت در کشور.
این برنامه و خط مشی، بعد از یک هفته در اولین بیانیهای که ازطرف مجلس اعلی انتشار یافت، مجددا مندرج و تاکید شد و در سرتاسر لبنان و در اغلب روزنامهها فعالیتها و شتاب و عمق آن آسان گردد.
ارتباط با علمای مسیحی
امام موسی صدر علاوه بر وحدت بین مذاهب اسلامی، به یک نوع اتحاد و گفتوگو بین ادیان الهی اعتقاد داشت بدین سبب از بدو ورود به لبنان، تلاش خود را در جهت ارتباط و گفتوگو با گروههای سیاسی و مذهبی مسیحیان این کشور آغاز کرد و روز به روز هم بر عمق و وسعت آن افزود. در مدت کوتاهی با همهٔ علما و شخصیتهای مسیحی آشنا شد و با اکثر آنان به ویژه در اسفند ۱۳۳۸ با اسقف یوسف الخوری، مطران مارونی روابط دوستی رسمی برقرار کرد.
او به این حد از ارتباط هرگز بسنده نکرد و همچنان روابط خود را با سایر اقشار و تودههای مسیحی ادامه داد و برخی از افراد برجستهٔ مسیحی را در فعالیتهای اجتماعی و امور خیریه با خود همراه ساخت. در تابستان سال ۱۳۴۰ شمسی یکی از شخصیتهای معروف مسیحی به نام «رفله منصد» یک سوم ازسهم کارخانهٔ یخ سازی خود را وقف موسسهٔ «برواحسان» کرد که این جمعیت خیریه توسط امام موسی صدر در جهت رسیدگی به محرومان جنوب لبنان اداره میشد. به علاوه دو نفر پزشک مسیحی عضور رسمی این مرکز شدند تا به طور مجانی مریضهای مراجعه کننده را مداوا کند.
حمایت از مسیحی مظلوم
در تیرماه ۱۳۴۱ برابر ژوئیه ۱۹۶۲ در شهر صور یک بستنی فروش مسلمان به همسایهٔ مسیحی خود که او نیز بستنی میفروخت ستم کرد و در میان مردم شایع کرد بستنی مسیحیان از نظر اسلام نجس است و مسلمانان نباید از آن خرید و مصرف کنند این تبلیغات موثر شد و بازار مرد مسیحی کساد شد. در این هنگام مرد مسیحی شکایت پیش امام موسی صدر برد و از وی دادخواهی کرد.
او وقتی از ماجرا آگاه شد از مرد مسیحی دلجوی کرد. به آن فرد مسلمان هم پیغام فرستاد تا از این عمل ناشایست دست بردارد. اما آن مرد گوش به نصحیتهای امام موسی صدر نداد. چند روز بعد امام موسی صدر با تکیه بر فتوای صریح خود مبنی بر طهارت اهل کتاب، همراه چند نفر دیگر در مغازهٔ مرد مسیحی حاضر شدند و ضمن دلجویی مجدد از بستنی او خرید و تناول کرد و با این حرکت از حقوق یک شهروند مسیحی که مورد ظلم واقع شده بود، دفاع کرد.
این موضوع در آن ایام انعکاس گستردهای درسطح روزنامههای مهم لبنان از جمله: «النهار، الحیاه و لسانالحال» و منجر به تحکیم روابط مسیحیت و اسلام به رهبری امام موسی صدر شد. چنان که در همین سال به دعوت مطران «گریگوار حداد» و سایر اعضای برجسته به عضویت «شورای مرکزی جنبش حرکت اجتماعی، مسیحیان در آمد. پس از آن وی به دعوت رهبران مسیحی در مراکز دینی مسیحیان از قبیل: کلیسا، دیرها جهت بحث و گفتگو و سخنرانی پیرامون موضوعات مختلف به ویژه» تعایش ادیان «و غیره شرکت کرد.
همزیستی با مسیحیان
او در این راه گامهای بلند و کار آمدی برداشت و میگفت:» ما طرفدار ایجاد یک جبههٔ متحد اسلامی هستم که به ما امکان دهد از موضع قدرت به سوی هموطنان مسیحی خود دست همکاری دراز کنیم و هم زیستی میان مسلمانان و مسیحیان را کاری ممکن سازیم که اسرائیل اصرار دارد آن را در جهان غیر ممکن جلوه دهد و از به وجود آمدن یک فلسطین مستقل که یهودی، مسلمان و مسیحی در کنار هم زندگی کنند، غیر ممکن نشان دهد «.
وی بر این باور بود که همزیستی مسلمانان و مسیحیان یک سرمایه و ثروت مهمی است که باید از آن در جهت حل مشکلات و معضلات اجتماعی بهرهبرداری مناسب کرد. او در این جهت به قدری تلاش و پیشرفت کرد که از نظر اخلاقی مورد اتفاق و اعتماد محافل مسیحی قرار گرفت. امام موسی صدر در این باره میگوید: یکی دیگر از محافل مهم مسیحی که او به طور مرتب در آن حضور مییافت و برای جوانان، دانشجویان و شخصیتهای علمی مسیحیان صحبت میکرد، کلیسای تاریخی و بزرگ» مارمارون «در شهر طرابلس بود. شهر» بشری «یکی دیگر از مراکز اصلی مسیحیان مارونی لبنان است.
دراین شهر هزاران نفر از جوانان و از اقشار مختلف مسیحی اجتماع میکردند و با عشق وعلاقهٔ وصف ناپذیری به سخنان امام موسی صدر گوش فرا میدادند. این جوانان به قدری عاشق و شیدای او شده بودند که اغلب عقد ازدواجشان را پیش او میآوردند و امام موسی صدر آنها را به عقد همدیگر در میآورد.
**شیخ سید قطب**
روستای موشه یا (موشا) از نظر جغرافیایی در یکی از سرزمینهای مرتفع مصر و در کنار رود خروشان نیل واقع شده است. دو کوه کم ارتفاع، روستا را احاطه کرده است و در طرف دیگر زمینهای روستا قرار دارد. به علت نزدیکی رود نیل به زمینهای زراعی و جریان مداوم آب، باغات بسیار وجود دارد که مردم روستا انواع سبزی و میوه از آنها برداشت میکنند، این باغات از عدد انگشتان دست کسانی که در باغها کار میکنند، بیشتر است.
اکثر اهالی روستای موشه مسلماناند و اقلیتی پیرو دین مسیحیت در روستا زندگی میکنند. دیری قدیمی به نام دیر موشه که در ۵ کیلومتری روستا و در دامنه کوه واقع شده، متعلق به آنهاست. ولی در حال حاضر، مسیحیان به علت دوری مسافت، برای انجام فرایض دینی، به آن دیر نمیروند. و در روستا، کلیسای برای عبادت، ساختهاند.
روستای موشه روستایی ثروتمند، پاکیزه و پیشرفته است و از روستاهای همجوار، برتری خاصی دارد. همه اهالی روستا، زمین کشاورزی (کم یا زیاد) دارند، وضعیت معیشت مردم در حد متوسط است. از نظر اجتماعی اساس کار بر مهربانی، نیکوکاری و کمک به دیگران است. در آنجا تفرقه، کینه و ستیز وجود ندارد و مردم با هم رابطهای دوستانه دارند.
حاج قطب ابراهیم، سر سلسله خاندان قطب بود که پس از فوت پدر، ریاست خاندان قطب را بر عهده گرفت. از خصوصیات بارز وی این بود که بسیار انفاق میکرد. علایق دینی و منزلت اجتماعی خاندان، او را بدین کار روا میداشت. بخشش وی به قدری بود که وقتی دارائیهایش تمام شد زمینهای زراعی را یکی پس از دیگری فروخت. تا اینکه مجبور شد، منزل بزرگ و زیبایش را بفروشد. از خصوصیات دیگر پدر که سید قطب از آن یاد میبرد، تواضع اوست، سید قطب در این باره مینویسد: کارگرانی که برای پدرم کار میکردند، طبق رسم همیشگی، او را (سیدی) خطاب میکردند، او بسیار ناراحت میشد و میگفت: کوچکترها بگویند (عمی الحاج) و بزرگترها بگویند: حاجی
از عادات هر ساله او این بود که در روزهای عید سعید فطر، عید قربان، عاشورا، نیمه شعبان سال روز معراج پیامبر اکرم (ع)، و ماه مبارک رمضان، همه اهالی روستا را برای تلاوت قرآن به مناسبت روزهای یاد شده در منزل خود جمع میکرد و پس از مراسم دوره خوانی قرآن، بهترین طعامها را به مهمانان میداد.
حاج ابراهیم از نظر سیاسی، عضو حزب اللواء مصر و منزلش مرکز امور سیاسی روستا بود. در جریان انقلاب ۱۹۱۹ م/ ۱۲۹۸ هجری شمسی. اجتماعات علنی و سری تشکیلی داد و راه انقلاب را به مردمی آموخت. مادر سید قطب، زنی پاک دامن و از خاندانی بلند مرتبه بود و قبل از ازدواج با حاج ابراهیم در قاهره زندگی میکرد. دو تن از برادرانش در دانشگاه الازهر مصر تدریس میکردند و از موقعیت ممتازی برخوردار بودند. از خصوصیات بارز وی این بود که استماع صوت قرآن را بسیار دوشت داشت و پسرش سیدقطب را به این نیت به مدرسه فرستاد تا قرآن بیاموزد و برای مادر تلاوت کند.
مادر سیدقطب در ۱۹۴۰ م/ ۱۳۱۹ هجری شمسی در روستای موشه در گذشت.
اندیشه وحدت در کلام سیدقطب
سید قطب متفکر و دانشمند بزرگ مصری، آفت بزرگ جوامع اسلام را ملی گرایی میداند و معتقد است تا وحدت میان مسلمانان جهان حاصل نشود، امپریالیسم غرب، بر منابع مالی مسلمانان چنگ اندازی خواهد کرد. علت مخالفت سیدقطب با ملی گرایی این است که ملی گرایی در مقابل وحدت مسلمانان قرار گرفته است. همین اندیشه سیدقطب یک از مواردی بود که باعث تیرگی روابط او با جمال عبدالناصر شد. زیرا جمال عبدالناصر معتقد به ناسیونالیزم عربی بود، در حالی که سیدقطب با ملیگرایی به شدت مخالفت میکرد وی درنوشتاری مینویسد: بیتردید اندیشه تنگ و تاریک ملی گرایی در درون مسائل داخلی ما، اندیشه ویرانگری بود، اندیشهای که نیروهای» میهن بزرگ اسلامی «را پراکنده ساخت و آن را به دولتهای کوچک ناتوان بیارزشی که با هیچ چیزی قدرت مقابله ندارد، تبدیل کرد، اندیشهای بود که با امپریالیسم غربی اجازه امکان داد روزانه یک کشور اسلامی را بدرد و بخورد! و شب یک کشور دیگری را ببلعد! در حالی که اطمینان دارد این مرزهای ساختگی، به هیچ دولت کوچکی اجازه کمک به دیگری را نخواهد داد. زیرا که همه! در قفسهای تنگ آهنین خود به انزوا کشیده شدهاند و توان نجات خود را ندارند چه رسد که به فکر کمک به دیگران باشند.
سیدقطب همچون سید جمالالدین اسد آبادی مرزهای جغرافیایی را در هم شکست. وی معتقد بود هر جا مسلمانی هست آنجا قلمرو اسلام است. و اگر کشوری اجنبی به یکی از کشورهای اسلامی حلمه کند، به اسلام حمله کرده است.
در جریان ملی شدن صنعت نفت، وی نامهای به آیتالله سید ابوالقاسم کاشانی نوشت و از نهضت ملی شدن صنعت نفت ایران، حمایت کرد، سید قطب دراین نامه نکات بسیار مهمی را بیان کرد، سید قطب در این نامه نکات بسیار مهمی را بیان میکند به اعتقاد او، نهضت ملی شدن صنعت نفت» ملی «نیست بلکه، نهضتی اسلامی به رهبری یک ورحانی است. وی این گام را قدمی در راه استقرار نظام اسلامی و کوتاه کردن دست اجانب از کشور ایران میداند؛ همچنین سید در این نامه مسلمانان را به وحدت و دوری از تفرقه دعوت میکند.
**آل مغنیه**
آل مغنیه در بیروت مشهور است. از این بیت علم و فضل و ادب بزرگان زیادی برخاستهاند که به عظمت و شرافت معروف گردیدند. مغنیه هم به ضم میم و هم به فتح میم خوانده میشود. درباره وجه تسمیه آن (در صورت مفتوح بودن) به خاطر این است که جد اعلای این خاندان در قرن ششم هجری از شهری در الجزائر که به همین نام است (مغنیه) به جبل عامل رفته است. و لذا به مغنیه خوانده شده است و شاید هم به خاطر اسباب محلی صرف بوده است.
یکی از آنها علامه شیخ عبدالکریم بن شیخ محمود بن شیخ محمدبن شیخ مهدی عاملی است. وی بزرگوار و فاضل جلیل القدر بود. جد اعلایش مرحوم شیخ مهدی از علمای عصر خود و از معاصرین شیخ عبدالنبی کاظمی ساکن جبل عامل بود. فرزندش شیخ محمد نیز از بزرگان و فرزندزاده او شیخ محمود از علمای معروف آن منطقه به شمار میرفت.
پدر شیخ محمدجواد معنیه شیخ محمود مغنیه از بزرگان لبنان بود. وی در سال ۱۲۸۹ هجری قمری در نجف اشرف چشم به دنیا گشود و با پدرش به جبل عامل رفت و در آنجا پرورش یافت. مقدمات علوم وفقه و اصول را خواند و سپس به نجف اشرف بازگشت. و از محضر علمای آن عصر از قبیل آقای نایینی، اصفهانی و آقا ضیاء الدین عراقی استفاده برد. و به لبنان مراجعت نمود و در روستایی به نام معره اقامت گزید و مشغول به تالیف و ارشاد مردم و ادای وظیفه وجدانی خویش گردید.
او پس از عمری نه چندان طولانی در سن ۴۴ سالگی، پس از سالها تلاش دارفانی را وداع گفت که از جمله آثار مکتوب وی میتوان به» رسالهای در عدالت، رسالهای در ارث، رسالهای در طهارت، کتاب القضاء و غیره اشاره کرد.
از وی دو پسر به نامهای ادیب دانشمند شیخ احمد مغنیه و شیخ محمد جواد مغنیه به جای مانده است.
شیخ محمود در نجف اشرف به تنظیم اشعار دینی و اسلامی میپرداخت. در کتاب تکمله امل الامل آمده است: شیخ محمود مغنیه از اهل غور و تحقیق در مطالب علمی و حقایق واقعی بود و کمتر کسی از افراد معاصر با وی از عرب توانستند به مقام او در درک مطالب برسند.
وی در قریه «طیردبا» از توابع فرمانداری صور لبنان در سال ۱۹۰۴ م (۱۳۲۴ هجری قمری) به دنیا آمد. پدرش نام مبارک محمدجواد را برای او برگزید. مکتب روانشناسی این سخن را به اثبات رسانده که بیشتر عالمان بزرگ دینی و سیاسی و دانشمندان بزرگ و نوابغ تاریخ کسانی بودند که درزندگی ناکامیها و ناملایمات فراوانی را تحمل کردهاند. محمدجواد نیز از همان قسم افراد است. زیرا هنوز چهار ساله نشده بود که مادر مهربانش را که از سلاله فاطمه زهرا (س) بود از دست داد. امید و تکیه او به پدر عالم و عاملش بود که در سن دوازده سالگی داغ هجران پدر نیز او را غمناکتر ساخت.
شیخ محمدجواد مغنیه تلاش گستردهای برای وحدت اسلامی انجام داد و در هر فرصتی با عالمان دینی اهل سنت مذاکره و صحبت میکرد و راههای وحدت را بررسی میکرد. در سال ۱۹۶۰ م، با شیخ محمد ابوزهره دردمشق دیدار کرد. در سال ۱۹۷۰ نیز دکتر مصطفی محمود به دیدار وی آمد.
آیت الله مغنیه با شیخ نمام شیخ راحل الازهر و شیخ شرباصی نیز دیدار کرد و یک بار نیز در شهر قم میزبان شیخ حصری بود.
آیتالله مغنیه با هدف تقریب بین مذاهب اسلامی اولین بار در سال ۱۳۸۲ هجری قمری ۱۹۶۳ م، به مصر مسافرت کرد. در آغاز مرقد راس الحسین (ع) را زیارت کرده و سپس به زیارت مرقد مطهره حضرت زینب رفت و پس از آن از مسجد الازهر دیدن کرد.
دفاع از حریم تشیع
یکی از عادات شیخ محمدجواد مغنیه این بود که از حریم شیعه در برابر اتهامات دفاع میکرد و با این کار خود در حقیقت پایههای تقریب مذاهب را مستحکم میکرد. زیرا وقتی ردی بر کتابی مینگاشت مشخص میشد که حقیقت چیزی دیگری است و شیعه به آن شبهات و خرافات اعتقادی ندارد.
شیخ محمدجواد مغنیه نخستین کسی بود که ردیهای بر کتاب الخطوط العریضه نوشته محبالدین الخطیب نگاشت. این کتاب از نخستین کتابهایی بود که بر ضد شیعه در کشور مصر به چاپ رسید. شیخ محمدجواد مغنیه به سبب نوشتن این ردیه نامههای تهدید آمیز فراوانی دریافت کرد. اما خم به ابرو نیاورد و در این راه استقامت کرد تا حقیقت آشکار شود. او هرگز در برابر کسانی که میخواستند با نوشتن کتابهای گمراه کننده اتهامات واهی را به شیعه نسبت دهند انعطاف نشان نداد.
**شیخ محمد غزالی **
کشور مصر از دیرباز خاستگاه متفکران و اندیشمندان بزرگی بوده است. در سدههای اخیر نیز بزرگانی چون، شیخ محمدعبده، استاد حسنالبناء، شیخ محمود شلتوت، سیدقطب و غیره ازاین کشور برخاسته و خدمات شایانی به اسلام و مسلمین انجام دادند. در تاریخ ۱۳۳۴ هجری قمری در یک خانواده ساده و متدین در روستای «نکلاالعنب» واقع در استان بحیره، کودکی دیده به جهان گشود که بعدها به عنوان یکی از متفکرین بزرگ جهان اسلام معروف و مشهور شد.
پدرش شیخاحمد السقا که یکی از تجار روستا به شمار میآمد و دوستدار رسول (ص) وآل رسول (ع) بود. قبل از تولد محمد، خوابی شیرین دید که او را به پسری به نام محمدغزالی بشارت دادند. او از این رویا خوشحال بود و آرزوی تحقق آن را داشت. پس از مدتی خداوند به این انتظار پایان داد و پسری به او عطا کرد. پدرش احمد، که به عارف بزرگ اهل سنت، ابوحامد غزالی (۵۰۵) عشق میورزید، با توجه به علاقهاش و خوابی که دیده بود تصمیم گرفت نام فرزندش را محمد غزالی بگذارد.
شیخ محمد غزالی بعدها درباره وجه تسمیه خود در یکی از جلسات درس گفت: پدرم شیخ احمد السقا عارف مسلک بود؛ به اهل بیت (ع) عشق میورزید و برای بزرگان عرفان احترام خاصی قائل بود. او حجت الاسلام ابوحامد محمد غزالی صاحب کتاب احیاء علوم الدین را بزرگ میداشت، لذا وقتی به دنیا آمدم، به دلیل تعلق خاطر به او، نام مرا محمد غزالی گذاشت که در واقع یک اسم مرکب است و نام خانوادگی من السقا است. در واقع پدرم با این آرزو چنین نامی را بر من نهاد که من نیز در عصر خود از شخصیتی همچون ابوحامد غزالی برخوردار شوم.
به حق میتوان گفت شیخ محمد غزالی یکی ازپرچم داران وحدت اسلامی در سده اخیر است. غزالی معتقد است که اسلام، دین وحدت است و در اوایل ظهور توانست بین تمام قبایل عرب و عجم اتحاد برقرار کند و هفتاد سال بزرگترین تمدن انسانی و اسلامی را بنا نهاد ولی متاسفانه پس از آن تخم تفرقه پاشیده و جمعیتها متفرق شد، در نتیجه ممالک اسلامی از هم پاشید.
به برخی از اندیشههای او در این زمینه اشاره میکنیم.
اسلام، وطنواقعی
غزالی اعتقادی به مرزهای جغرافیایی ندارد و بسیار فراتر از آن فکر میکند. از منظر غزالی هرجا مسلمانی زندگی میکند، آنجا کشور بزرگ اسلامی است وی در این باره میگوید: وطن کوچک ما سرزمین نیل است که مورد توجه ماست ولی وطن بزرگتر ما سرزمینی است که عرب آن را در اختیار دارد و مورد علاقه ماست اما وطن عالی ما منطقهای است که همه مسلمانان طبق یک اصول و فکر و عقل با یکدیگر مربوط ساخته و قلبهایشان با یکدیگر رابطه دارد.
به عقیده غزالی وحدت عربی منهای اسلام هیچ توفیقی نخواهد داشت. وی ضمن انتقاد شدید از ناسیونالیسم عربی میگوید: اگر وحدت اعراب و دعوت به ناسیونالیسم عربی به شیوه و سبک حزب بعث عربی باشد، امیدوارم خداوند این اتحاد را موفق نگرداند و زمینههای آن را نیز فراهم ننماید. عرب منهای اسلام مساوی است با صفر و چنان چه اسلامی در کار نباشد، این اتحاد هیچ ارزشی ندارد. ما هم نیازی به آن نخواهیم داشت.
وحدت اهل باطل و تفرقه اهل حق
یکی از نکات تاسفآور دنیای اسلام تفرقه است. در حالی که استکبار و حامیان زور و زر با اتحاد و یکپارچگی منافع کشورهای مسلمان را تاراج میکنند، مسلمانان به علت اختلافات داخلی در ساختن کشور واحد اسلامی ناتوانند.
اروپای مسیحی، پول واحد، اقتصاد واحد و یا غیره ایجاد میکند، اما با کمال تاسف برخی از سران کشورهای اسلامی برای انتقام از کشور اسلامی دیگر با آمریکا و اسرائیل همکاری میکند. این موضوع فقط در عصر ما نبوده است، بلکه موضوعی است که امام علی (ع) نیز از آن رنج میبرد و هنگامی که از سستی یاران خود در مقابل تهاجم دشمن آگاه شد، فرمود: به من خبر رسیده که «بسر بن ارطاه» بر یمن تسلط یافته، سوگند به خدا میدانستم که مردم شام به زودی بر شما غلبه خواهند کرد زیرا آنها در یاری کردن باطل خود، وحدت دارند و شما در دفاع از حق متفرقید! شما امام خود را در حق، نافرمانی کرده و آنها امام خود را در باطل فرمان بردارند! آنها نسبت به رهبر خود امانتدار و شما خیانتکارید.
غزالی روشنفکر مصری، ضمن انتقاد از تفرقه موجود بین مسلمانان و اتحاد کفار مینویسد: فرقههای مختلف و متخاصم مسیحی، جنگهای دینی را که در خلال قرون وسطی میان ایشان شعله ور بود به دست فراموشی سپردند و اختلافات مهمی را که گاهی تا عمق عقایدشان نفوذ میکند و ایشان را از نظر اصول عقیده از هم جدا میکند، یک باره به دور افکندند و مقرر داشتند که در برابر اسلام و مسلمین به صفی واحد درآیند و جبههای نیرومند تشکیل دهند، ولی مسلمین بر سر امور واهی همچنان دستخوش خصومت و اختلاف ماندهاند و جامعهای که میباید ایشان را از تفرقه باز دارد هنوز به صورت آرزویی باقی مانده و نور صفا و محبتی که سزاوار است تا راه را در برابرشان روشن سازد هنوز پرتوی فرا راه ایشان نیفشانده است.
عوامل تفرقه
یکی از عوامل تفرفه بین فرق مسلمین عدم آگاهی از عقاید و رفتار و اخلاق طرف مقابل است. عدم آگاهی موجب قضاوت بیجا میشود. هنگامی که علامه شیخ محمودشلتوت، شیخالازهر فتوی جواز پیروی از مذهب اهل بیت را صادر کرد. برخی از متحجرین، به علت عدم آگاهی به این اقدام اعتراض کردند.
غزالی در این باره میگوید: به یاد دارم که روزی یکی از عوام با خشم و خروش از من پرسید که چگونه شیخ الازهر فتوی داده است که تشیع مذهبی اسلامی و مانند سایر مذاهب است؟ من در جواب گفتم تو از شیعه اطلاع داری؟ و از تشیع چه میدانی؟ او اندکی سکوت کرد و آنگاه گفت: ایشان گروهی از پیروان دینی غیر از دین ما هستند. گفتم: ولی من دیدهام که ایشان درست به مانند ما نماز میگزارند و روزه میگیرند. مرد با تعجب گفت: چگونه چنین چیزی ممکن است؟ گفتم: عجبتر اینکه ایشان درست مانند ما قرآن میخوانند و پیامبر خدا را بزرگ میدارند و فریضه حج را به جا میآورند. گفت: شنیدهام که آنها قرآنی دیگر دارند و با این اندیشه آهنگ کعبه میکنند که آن را مورد توهین قرار دهند!
در این هنگام از سر تاثر و ترحم در او نگریستم و گفتم: تو معذوری زیرا بعضی از ما چیزهایی درباره بعضی دیگر میگویند که منظوری جز هتک حرمت ایشان ندارند.
از دیگر عوامل تفرقه میان فرق مسلمان آثار نویسندگان است. بیشک آثار مکتبوب، تاثیر مهمی بر فرهنگسازی مسلمانان دارد، اگر نویسندهای، نفاق و پراکندگی را در آثارش رواج دهد، جامعه نیز به همین سو پیش میرود. غزالی ضمن انتقاد از این نوع نویسندگان میگوید:
آن نویسندگانی که توجهی به اتحاد مسلمانان ندارند و یا مطالبشان کینه و اختلافات را تحریک میکند، جرم بزرگی را مرتکب میشوند.
غزالی یکی دیگر از عوامل تفرقه بین مسلمانان را دامن زدن به اختلافات گذشته و بزرگنمایی آن میداند. در صدر اسلام خلافت، موضوع اصلی اختلاف میان مسلمانان شد و هنوز هم ادامه دارد. غزالی دراین باره میگوید: ما به طور ریشهای عقب ماندهایم. اسلام چه کار باید بکند؟ وضع مسلمانان تاسف بار است. آنها تاریخ گذشته را به رخ هم میکشند. اختلاف بین ابوبکر و عمر، بین ابوبکر و علی (ع)، از نقطه نظر تاریخی این موضوع دیگر پایان یافته تلقی میشود.
عوامل وحدت
از دیدگاه غزالی راه برطرف شدن اختلافات و رسیدن به وحدت، پیشرفت فرهنگی و علمی در میان جوامع مسلمانان است، وی در این باره مینویسد: وسعت اطلاعات و ترقی و افزایش علمی، اطلاع از بزرگترین حقایق زندگی و مذاهب فلاسفه و علما، اولین راه بر طرف شدن اختلافات است.
به عقیده غزالی یکی از عوامل مهم در شکلگیری وحدت میان تودههای مردم، نقش عالمان دینی در کلیه فرقههای اسلامی است. این نکته بدیهی است که اگر عالمان در سخنرانیها، کنفرانسها و نوشتارهای خود به موضوع وحدت توجه کنند، جو جامعه اسلامی نیز به سوی وحدت پیش خواهند رفت. غزالی در این زمینه میگوید: خدا پادشاه ایران، نادرشاه را در برابر کوششی که در راه وحدت کلمه وجمع امت مبذول داشت جزای خیر دهد ولی در عصر ما ایفای نقش تقریب- پیش از آنکه بر عهده پادشاهان باشد- بر عهده علماست.
غزالی ضمن تبیین این نکته که یکی از مهمترین عوامل اختلاف، حکام فاسدی بودند که بر کشورهای اسلامی حکومت داشتهاند، سیاستمداران را به تغییر نگرش از اختلاف به وحدت سوق میدهد و در این باره میگوید: صحیح است که اختلافات تحت تاثیر عوامل سیاسی به وجود آمده است و مطامع پادشاهان و مظالم حکام آن را گسترش داده است. از این رو سیاستمداران مسئولیت دارند تا فسادی را که اسلافشان به وجود آوردهاند به صلاح آورند.
وظیفه مسلمانان در قبال وحدت
غزالی ضمن حساس خواندن شرایط جهان اسلام و توطئههای استکبار جهانی، وظیفه آنان را بسیار سنگین میداند و در این زمینه میگوید: وظیفه مسلمین در این شرایط حساس و اوضاع خطرناک این است که از پراکندگی و اختلاف باز آیند و در برابر حملههای صلیبی جدید صفی واحد و جبههای متشکل و نیرومند به وجود آورند و در این مبارزه سرنوشت ساز که تقدیر بر ایشان مقرر داشته در سنگر استوار دین خود ثابت قدم بمانند و توجه داشته باشند که برای ایشان مایه ننگ و شرم آور است که به هنگام تجمع قوای شر و اتحاد دشمنان در حمله و هجوم همگانی بر ایشان پراکنده و بیسامان باشند یا در میدان مسابقه ترقی و تقدم واپس بمانند یا از تمسک به دین خود سستی کنند در شرایطی که پیروان مذاهب باطل به عقاید خود پای بندند.
در مقابل اختلاف
روزی به اطلاع غزالی رساندند که در یکی از مساجد اختلاف و درگیری پدید آمد و نزدیک بود به زد وخور بینجامد. چون در میان نمازگزاران نزاعی رخ داد که آیا در پایان اذان شرعی میتوان درود وسلام بر پیامبر اکرم افزود و یا هرگونه اضافه، بدعت به شمار میآید... غزالی طرفین درگیر را به اجتماع فرا خواند و ضمن القای خطابهای بلیغ آنان را به دوری از تفرقه فرا خواند و خطاب به آنها فرمود: من حذف و الغای اذان را در این مسجد بر پدید آمدن اختلاف و درگیری میان شما ترجیح میدهم. اذان مستحب است ولی وحدت، همبستگی و اخوت اسلامی، فریضه واجب است.