نقش ممتاز و بیبدیل علما و اندیشمندان دل آگاه در پیشرفت معنوی و اخلاقی جوامع، خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) را بر آن داشت تا سلسله گزارشهایی را به بازروایی زوایای سلوک فردی و علمی و حیات سیاسی و اجتماعی این آموزگاران حقیقت در گذشته و حال اختصاص دهد.
پیشوایانی که عموما از بطن جامعه برخاسته و با زیستنی اخلاقی و مردمی، وجدان و واقعیت جامعه بشری را تاثیر و تحولی شگرف بخشیدند.
آنانی که در سراسر جهان توحید، بیدارگری، عدالت و حاکمیت بر سرنوشت را وجهه همت خود قرار داده و از مصائب آن پای پس نکشیدند.
در این قسمت نگاهی خواهیم داشت به زندگی امام موسی صدر، طلبهای برخاسته از حوزه علمیه قم که تلاشها، مجاهدتها و تحولخواهیهایش، او را تبدیل کرد به یوسف گمگشتهٔ جهان اسلام که بسیاری از دوستدارانش چشمانتظارند تا به وطن بازآید.
موسی صدر ۱۴ خرداد سال ۱۳۰۷ هجری شمسی در شهر قم دیده به جهان گشود. پدرش آیتالله سید صدرالدین صدر، جانشین آیتالله شیخ عبدالکریم حائری، مؤسس حوزه علمیه قم و از مراجع بزرگ زمان خود بود. جد اعلای امام موسی صدر، آیتالله سید صدرالدین صدر، مرجع بزرگ حوزه اصفهان بود. در طول هزاره گذشته زمانی نبوده است که عرصه مرجعیت شیعه، از حضور نیاکان امام موسی صدر خالی باشد. نسبت امام صدر با ۳۲ واسطه به امام موسی کاظم (ع) میرسد و دانشمندانی چون شهید اول و شهید ثانی تنها دو تن از این وسایط هستند.
امام موسی صدر پس از اتمام سیکل اول و بخش مقدمات علوم حوزوی، در خرداد سال ۱۳۲۲ رسما به حوزه علمیه قم پیوست و در مدتی کوتاه، ضمن بهره گیری از محضرحضرات آیات سید محمد باقرسلطانی طباطبایی، شیخ عبدالجواد جبل عاملی، امام خمینی (ره) و سید محمد محقق داماد، دروس دوره سطح را به پایان رسانید. در درس خارج نیز قریب سیزده سال از مدرسین بزرگ حوزههای علمیه قم و نجف کسب فیض کرد.
وی دروس فلسفی را نزد حضرات آیات سید رضا صدر و علامه سید محمد حسین طباطبایی در قم و نزد آیتالله شیخ صدرا بادکوبهای در نجف فرا گرفت. دوستان اصلی همبحثش را در قم، حضرات آیات سید موسی شبیری زنجانی، شهید دکتربهشتی، سید عبدالکریم موسوی اردبیلی و ناصرمکارم شیرازی و در نجف آیتالله شهید سید محمد باقر صدر تشکیل میدادند. امام موسی صدر در طول زندگی حوزوی خود شاگردان برجستهای داشت. معروفترین آنان در ایران آیتالله العظمی یوسف صانعی از مراجع امروز و در لبنان شهید عباس موسوی دبیرکل سابق حزبالله است.
سال ۱۳۲۹ امام موسی صدر اولین دانشجوی روحانی بود که در رشته «حقوق در اقتصاد» در دانشگاه تهران مشغول به تحصیل شد. وی پیش ازعزیمت به نجف اشرف، از سوی علامه طباطبایی مسوولیت نظارت بر نشریه «انجمن تعلیمات دینی» را برعهده گرفت. پس از بازگشت به قم ضمن اداره یکی از مدارس ملی این شهر، مسوولیت سردبیری مجله تازه تاسیس «مکتب اسلام» را نیزعهدهدار شد.
آیتالله العظمی مجدالدین محلاتی که از دوستان نزدیک وهمراه امام صدر و از موسسان این مجله بوده است، در بیان خاطرات خود از روزهای فعالیت در مجله مکتب اسلام و نقش امام موسی صدر در تاسیس آن آورده است: «پس از آنکه آقا موسی از نجف برگشت، به راهنمایی یکی از مراجع بزرگ، یعنی مرحوم آقای شریعتمداری، مجله مکتب اسلام را راه انداختیم. آقا موسی صاحب امتیاز مجله بود. یادم هست که آن زمان تیمور بختیار، معاون ساواک بود و درباره مجله خیلی بدگویی کرده بود. گفته بود که از حلقوم قم هم یک ناله کمونیستی دارد بلند میشود! آقا موسی را احضار کرده بود. آقا موسی هم رفته بود و حسابی حالش را جا آورده بود! یعنی کاری کرده بود که خود بختیار دستور صدور امتیاز را داده بود! به طوری که آقا موسی بلافاصله بعد از آن برای مجله یک امتیاز گرفت. این امتیاز به نام «از مکتب اسلام» بود.»
تدوین طرحی گسترده جهت اصلاح نظام آموزشی حوزههای علمیه از مهمترین اقدامات امام موسی صدر در آخرین سال اقامتش در شهر قم بود. طرحی که با همفکری حضرات آیات دکتر بهشتی و مکارم شیرازی صورت گرفت.
آیتالله العظمی مکارم شیرازی نیز در بیان خاطرات خود از آن ایام آورده است: «امام موسی صدر از همان اوایل جوانی اصرار داشت که در حوزه علیمه قم تحولاتی ایجاد شود و طرحهایی هم برای اصلاحات به کمک دوستان ریختند ولی هنگامی که میخواستند این اصلاحات را اظهارکنند، با مخالفت عدهای روبهرو شدند. ناچار ایشان کوتاه آمد؛ زیرا ممکن بود از ناحیه بعضی افراد ناآگاه مشکلاتی پیدا شود. من اصرار ایشان را بر اینکه حوزه باید تکانی بخورد و تحولی در آن ایجاد شود و با روح زمان آشناتر و هماهنگتر شود، فراموش نمیکنم. این از ویژگیهای ایشان بود.»
وی میافزاید: « یکی از بهترین دوران مباحثات من در طول دوران تحصیل در حوزه علمیه، همان دورهای است که با این بزرگوار گذشت. به سهم خودم از فکر او استفاده میکردم. آقا موسی صدر استعداد فوقالعادهای داشت. این استعداد به پشتکار و استقامت فوقالعاده وی ضمیمه میشد و هر دو، به کار مستمر شبانهروزی در مسایل تحصیلی و منظم درس خواندن میپیوست. به همین علت بود که آقای صدر خیلی سریع در حوزه علمیه قم ترقی کرد و در مدت کوتاهی جزو فضلای به نام و درجه اول حوزه شد. یکی از کسانی که میتوانم شهادت بدهم در همان سنین جوانی به درجه اجتهاد رسید، امام موسی صدر بود.»
مکارم شیرازی میگوید: «از حالات ایشان که نمیتوانم فراموش کنم، تواضع فوقالعادهشان بود. با اینکه پدرشان از مراجع و اجدادشان از افراد بسیار برجسته بودند، ولی هیچ حساب نمیکردند که مثلا به تعبیر آن زمان، آقازادهای هستند. درست مثل بچه طلبهای که پدرش کشاورز باشد و از ده و روستا آمده باشد، رفتار میکرد و همان چهره و همان قیافه را به خود میگرفت. خداوند هم به خاطر همین نبوغ و شایستگی و تواناییهای فکری و اخلاقی، او را یاری نمود. آقای صدر در درسهای جدید و دانشگاهی هم شرکت کرد و در دانشگاه توانست به سهم خودش موجی ایجاد کند؛ مثل مرحوم دکتر بهشتی یا مرحوم شهید مطهری. در هر صورت به خاطر همین جهات بود که خداوند هم در لبنان میدانی برای او فراهم نمود. لبنان واقعا با آغوش باز او را استقبال نمود.»
به گزارش ایسنا، آیتالله العظمی مجدالدین محلاتی نیز میگوید: «یادم هست که آقا موسی شبها پس از درس کرارا به حجره حقیر در مدرسه مرحوم آیتالله حجت میآمد و غالبا با مرحوم دکتر بهشتی که حجره ایشان مقابل حجره من بود، به بحث و گفتوگو مینشستیم. از همه جا سخن به میان میآمد و نتیجهای میگرفتیم. خیلی با هم مانوس بودیم. ذوق علمی ایشان نسبت به شهید بهشتی لطیفتر بود. در قم خدا میداند گاهی اوقات پیش میآمد که آقا موسی حتی دو تومان هم نداشت! دو تا یک تومانی! نامزد کرده بود و میخواست به تهران برود. دیدم شب به منزل ما آمده است. گفت محلاتی میتوانی پنج تومان به من قرض بدهی؟ گفتم قضیه چیست؟ گفت میخواهم برای خانمم کادویی بخرم و به تهران بروم. ایشان از نظر مالی اینقدر سلیمالنفس بود اما از آن طرف، از نظر نشاط و فعالیتهای درسی، حقیقتا غوغا بود. واقعا آن دوره دیگر در قم تجدید نمیشود.»
وی میافزاید: «یادم هست که آقا موسی ذوق شعری هم داشت. در آخرهای شب مثنوی میخواند و صدای خیلی خوبی هم داشت. پدرش هم خیلی شخصیت بزرگواری بود. تا آخر هم در خانهشان فرش نبود. گلیم انداخته بودند. یادم هست که وقتی به آنجا میرفتم، مرحوم پدرشان صدا میزدند که «موسی! موسی! آقا مجدالدین آمده، برو چای بیاور!».
وی سال ۱۳۳۸به دنبال توصیههای حضرات آیات بروجردی، حکیم و شیخ مرتضی آلیاسین، وصیت مرحوم آیتالله سید عبدالحسین شرفالدین، رهبر متوفی شیعیان لبنان را لبیک گفت و به عنوان جانشین آن مرحوم، سرزمین مادری خود ایران را به سوی لبنان ترک کرد.
لبنان کشوری طایفهای با حکومت مرکزی ضعیف بود. گرچه بر اساس روشهای نوین دموکراتیک و انتخابات آزاد و رقابتی اداره میشد اما مجموعههای متنوع وگاه متضاد فعال در آن یک وجه مشترک داشتند و آن وجه ضد شیعی بودن آن بود. در این مجموعه زندگی اقلیت شیعه در اوج محرومیت و توام با فقر بود. هویت فرهنگیشان دستخوش تغییر شده و مورد تحقیر قرار گرفته بودند. جوانان شیعی امکان رشد نداشتند.
در چنین فضایی بود که موسی صدر به عنوان طلبهٔ جوانی از قم به لبنان هجرت کرد و در مدت کمتر از ۱۵ سال آن وضعیت را چنان دگرگون کرد که شیعه تحقیر شدهٔ فاقد هویت و از لحاظ اقتصادی عقبمانده در لبنان به قدرت سیاسی تعیینکننده تبدیل و بزرگترین حامی فلسطینیان در لبنان و منطقهٔ خاورمیانه شد.
اصلاح امور فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی جامعه شیعیان لبنان از یکسو و استفاده از ظرفیتهای منحصر به فرد لبنان جهت نمایاندن چهره عاقل، عادل، انساندوست و با زمان مکتب اهل بیت (ع) به جهانیان از سوی دیگر، اهداف اصلی این هجرت را تشکیل میداد.
امام موسی صدر تلاشهای خود را در سه جبهه سازماندهی کرد. بازسازی هویت، انسجام و عزت تاریخی شیعیان لبنان، پرچمداری حرکت گفتوگوی ادیان و تقریب مذاهب در لبنان و تاسیس جامعه مقاوم و مقاومت لبنانی در برابر تجاوزات اسراییل.
امام موسی صدر از زمستان سال ۱۳۳۸ و همزمان با آغاز فعالیتهای گسترده دینی و فرهنگی خود در مناطق شیعه نشین لبنان، مطالعات عمیقی را به منظور ریشهیابی عوامل عقبماندگی اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی شیعیان لبنان به اجرا گذارد. حاصل این مطالعات، برنامههای کوتاه مدت، میان مدت و درازمدتی بود که از اواسط سال ۱۳۳۹ و در راستای سیاست محرومیتزدایی، طراحی و اجرا شد. طرحهایی با هدف تنظیم برنامهای ضربتی جهت تامین نیازهای مالی خانوادههای بیبضاعت، تشکیل دهها جمعیت خیریه و مؤسسات فرهنگی و آموزش حرفهیی، اشتغال و خودکفایی اقتصادی هزاران خانواده بیبضاعت، کاهش درصد بیسوادی، رشد فرهنگ عمومی و به اجرا درآمدن صدها پروژه کوچک و بزرگ عمرانی در مناطق محروم آن کشور بود.
مجلس اعلای اسلامی شیعیان که اولین بخش ازبرنامه درازمدت امام صدر به شمار میرفت، در اول خرداد سال ۱۳۴۸ تاسیس، و خود با اجماع آراء به ریاست آن انتخاب شد.
در سالهای پرآشوب لبنان و فلسطین امام موسی صدر برای حفظ ثبات لبنان و ممانعت از سرکوب فلسطینیان و پایان دادن به به بحرانها تمامی تلاش خود را کرد.
با شعلهور شدن مجدد آتش جنگ، امام صدر در اردیبهشت ۱۳۳۵ حافظ اسد را وادار کرد تا با اعزام نیروهای سوری به لبنان، موازنه قوا و آرامش را به این کشور بازگرداند. حل اختلافات مصر با سوریه و متعاقب آن برپایی کنفرانس ریاض در مهر ۱۳۵۵، آب سردی بود که امام موسی صدر بر آتش جنگ داخلی لبنان فرو ریخت. این آرامش تا زمانی که امام صدر در لبنان حضور داشت، ادامه پیدا کرد.
هدف استراتژیک امام موسی صدر آن بود تا طایفه شیعه لبنان را همسان دیگر طوائف، و نه مقدم بر آنان، در تمامی عرصههای حیات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی آن کشور مشارکت دهد. وی از اولین روزهای هجرت به لبنان در زمستان سال ۱۳۳۸، با طرح شعار «گفتوگو، تفاهم و همزیستی»، پایههای روابط دوستانه و همکاری صمیمانهای را با رهبران دینی مسیحی و اهل سنت آن کشور بنا نهاد. در طول حضور دو دهه امام صدر در لبنان، هیچ مراسم سرور یا اندوهی از شیعیان نبود که امام صدر در آن شرکت جوید و تنی چند از فرهیختگان مسیحی و اهل سنت در معیت وی نباشند.
آیتالله العظمی مجدالدین محلاتی در توضیح این ویژگی امام موسی صدر میگوید: «آخرین سفری که به لبنان داشتم، در سال ۱۳۵۴ بود. حدود پنج روز میهمان ایشان بودم؛ در همان طبقه بالای ساختمان مجلس اعلای اسلامی شیعه! یادم نمیرود که اتاق خوابش فرش نداشت و موزاییک بود؛ کف اتاق یخ بود؛ گفتم آقا موسی، چرا اینجور میکنی!؟ گفت میخواهم خوابم نبرد؛ اگر اتاق سرد باشد، خوابم نمیبرد! ایشان در همان سفر مصاحبهای بسیار قوی با مطبوعات لبنان داشت. اسراییل و دشمنان ناراضی بودند که ایشان با طوائف و ادیان مختلف روابطی حسنه دارد. اسراییل میخواست این همزیستی را بر هم زند. عدهای در لبنان تصور میکردند که حالا که ایشان به اوج قدرت و محبوبیت رسیده است، حتما لبنان را فقط برای شیعیان میخواهد! یا اینکه لبنانیها همه باید شیعه شوند! خبرنگاران جمع شدند و از ایشان پرسیدند، شما آینده لبنان را چگونه میخواهید؟ ایشان هم جواب داده بودند: «لبنان کما کان»؛ خدا شاهد است. این جواب مثل بمب در لبنان ترکید: «لبنان کما کان». یعنی ما به هیچ وجه نمیخواهیم طائفه خاصی حاکم باشد. این طرز فکر سیاسی ایشان بود.»
از اواخر سال ۱۳۴۱ حضور گسترده امام موسی صدر در کلیساها، دیرها و مجامع دینی و فرهنگی مسیحیان آغاز شد. سخنرانیهای تاریخی که تاثیرات معنوی عمیقی بر مسیحیان آن کشور بر جای نهاد.
وی در تابستان سال ۱۳۴۲ در سفری دو ماهه به کشورهای شمال آفریقا، طرحی نو جهت همفکری مراکز اسلامی مصر، الجزایر و مغرب با حوزههای علمیه شیعه لبنان در انداخت. پس از جنگ شش روزه اعراب و اسراییل در سال ۱۳۴۶ به دیدار پاپ شتافت و نشستی که ابتدائا نیم ساعت پیش بینی شده بود، به تقاضای پاپ بیش از دو ساعت به درازا کشید. امام موسی صدر موفق شد رهبران مسلمان و مسیحی لبنان را جهت برپایی یک جبهه فراگیر ملی متقاعد کند و در این مسیر تا آنجا پیش رفت که حتی موعد تاسیس و اولین گردهمایی آنان را برای پس از بازگشت خود از سفر لیبی مشخص کرد.
محلاتی میگوید: «معاشرت آقا موسی با مسیحیان کمتر از معاشرتش با مسلمانان نبود. گاهی اوقات در کلیساها سخنرانی میکرد. کشیشی بود که در صور به دیدنم آمده بود. میگفت اگر ما شش ماه در باره مسایل مذهبی با مردم صحبت کنیم، آقا موسی ظرف شش ساعت همه را از بین میبرد!»
شهید دکتر مصطفی چمران در یکی از سخنرانیهای خود پس از ربوده شدن امام موسی صدر گفت: «امام موسی صدر در فلسفه بسیار قوی بود. خود من علاقه شدیدی به فلسفه دارم و گاهگاهی با بزرگان روبرو میشوم، مباحث فلسفی را طرح و کم و بیش آنان را با سؤالات و مناقشات فلسفی اذیت میکنم. به یاد دارم با امام موسی صدر نیز چند بار بحثی فلسفی را شروع کردم ولی وی درعرض مدتی کوتاه مرا محکوم میکرد و من دیگر نمیتوانستم کلمهای بر زبان برانم. احساس میکردم که قدرت فلسفی او آنقدر زیاد است که در کمتر کسی دیدهام.»
بینش و درایت امام موسی صدر همواره ایشان را در مبارزات و فعالیتهای خود برجسته میساخت و به دیپلماتی برجسته و روشنبین مبدل میکرد. یک سال پیش از تأسیس جنبش فلسطینی فتح امام موسی صدر در پی اندیشه تبدیل جامعه مصرفی لبنان به جامعهای مقاوم در برابر تجاوزات آینده رژیم صهیونیستی، گروهی از جوانان مؤمن شیعه را به مصر اعزام کرد تا در دورهای شش ماهه فنون نظامی را فرا گیرند.
امام موسی صدر اگرچه لبنان را محل اصلی فعالیتهای خود قرار داده بود، اما هیچگاه از دیگر مسایل جهان اسلام غافل نبود. در پی دستگیری امام خمینی (ره) و در اوایل تابستان ۱۳۴۲، امام موسی صدر راهی اروپا و شمال آفریقا شد، تا از طریق واتیکان و الازهر، شاه ایران را برای آزادسازی امام (ره) تحت فشار قرار دهد. در پی تبعید امام (ره) به ترکیه در پاییز سال ۱۳۴۳، امام موسی صدر اقداماتی مشابه را به انجام رساند تا ضمن تامین امنیت آن بزرگوار، ترتیبات انتقال ایشان به عتبات عالیات را فراهم سازد.
در اواخر دهه چهل و مقارن با تاسیس مجلس اعلای اسلامی شیعیان، امام خمینی (ره) در پاسخ برخی فضلای ایرانی مقیم نجف، امام صدر را امید خود برای اداره حکومت پس از شاه نامید.
در زمستان ۱۳۵۰ و بر اساس تقاضای مراجع وقت، امام موسی صدر درباره برخی زندانیان سیاسی با شاه گفتوگو کرد که بعضی از آنان از جمله حجت الاسلام و المسلمین هاشمی رفسنجانی، اندکی بعد از زندان آزاد شدند.
امام موسی صدر در تابستان ۱۳۵۶ جوانمردانه سینه سپر کرد و با اقامه نماز، تدفین و برپایی مراسم چهلمین روز شهادت دکتر شریعتی در بیروت، از سست شدن پیوند جوانان تحصیلکرده با روحانیت، جلوگیری به عمل آورد.
به دنبال درگذشت مرحوم حاج آقا مصطفی خمینی در پاییز سال ۱۳۵۶، وی پسرعموی خود شهید آیتالله سید محمد باقر صدر را بر آن داشت تا بیش از پیش به حمایت از امام خمینی (ره) برخیزد.
امام موسی صدر در بهار سال ۱۳۵۷ لوسین ژرژ نماینده روزنامه لوموند در بیروت را به نجف فرستاد تا با انجام اولین مصاحبه بینالمللی با امام خمینی (ره)، افکار عمومی جهانیان را با انقلاب اسلامی ایران آشنا سازد.
اما در عین حال شخصیت چند بعدی امام موسی صدر و توجه خاص ایشان به خانواده و امورات آن نیز او را ممتاز کرده است.
حورا صدر دختر امام موسی صدر که در زمان ربوده شدن پدر پانزده سال داشته است، در توصیف آن ایام به ایسنا میگوید: «پدرم در منزل طرفدار دختر بودند. از ایشان نقل میشود که اگر در آینده فقط بتوانم شرایط تحصیل یکی از فرزندانم را فراهم کنم، حتما تحصیل دخترم را در اولویت قرار میدهم.»
دکتر سید صادق طباطبایی، فرزند ارشد مرحوم آیتالله سید محمد باقر سلطانی طباطبایی، خواهرزاده امام صدر که در بسیاری از سفرها همراه امام صدر بوده است و به دلیل پیوند خانوادگی با ایشان خاطرات زیادی از او دارد نیز در بیان خاطراتش از امام موسی صدر میگوید: «یکی از ویژگیهای جالب آقای صدر آن بود که در تمامی مقاطع زندگی، نسبت به جوانان حساسیت خاصی داشتند. نه تنها حساسیت داشتند، بلکه با آنان مانوس بودند. این حالت، از همان دوران کودکی برای همه ما ملموس بود. هر بار که جمعی تشکیل میشد یا دو سه نفر از بچههای خانواده دور هم جمع میشدند، داییجان به تناسب و اقتضای زمان، عواطف خود را در قالب نصیحت و راهنمایی بروز میدادند.
همه ما خاطرات فراوانی در این زمینه داریم. یک روز من و برادرم در اتاق من در قم نشسته بودیم. این در همان دورانی بود که ایشان در نجف درس میخواندند و تابستانی برای دیدن خانواده به قم آمده بودند. به ما که مشغول مطالعه بودیم گفتند «اگر انسان در یک درس تلاش کند که دائما نمره ۲۰ بگیرد، خیلی خوب است؛ اما شاید بهتر آن باشد که انسان اینجا به نمره ۱۷ قانع باشد، اما در دو سه رشته دیگر به طور همزمان وقت خود را تقسیم کند! باید به همه ابعاد وجود نظر افکند و از همه رشتهها و اغلب زمینهها ولو در حد اطلاعات عمومی سر درآورد». در راستای همین دیدگاه و در مقاطع بعدی، برای آموختن موسیقی نیز مشوق من بودند.
داییجان، من و برادرم جواد را مخاطب قرار دادند و از هر دری سخنی گفتند. از جمله به من گفتند: «من دلم میخواهد تو حتما روی یکی از زبانهای زنده دنیا کار کنی! برای اینکه زبان کلید تمام علوم است. متاسفانه یکی از چیزهایی که در حوزهها از آن غفلت میشود، زبان خارجی است و چه بسا عدهای حتی آن را مذموم بدانند». همانجا پیشنهاد کردند که اگر علاقه داری، من روزی یک ساعت وقت میگذارم و در این تعطیلات تابستان مقدمات زبان فرانسه را برایت درس میگویم.»
طباطبایی میافزاید: «داییجان هر فرصتی که پیدا میکردند، مثلا وقتی میدیدند دوتا از بچههای فامیل حضور دارند، فورا به مسأله جنبهای عاطفی و تربیتی میدادند. آن روز هم یکی از همین فرصتها بود. دایی جان رو به پسر خالهام کردند و گفتند: «محمد جان! هر فرصتی که برایت پیش میآید و به هر چیزی که برخورد کردی، اگر دیدی که غیر از لحظه قبل است و چه بسا در لحظه بعد هم دیگر نباشد، در آن دقیق شو! فضول شو! کنجکاو شو و ببین». من پرسیدم: «داییجان! اینکه وقتی رادیو را باز میکنیم، میگوید فلانی در دستگاه ماهور میخواند، این چه دستگاهی است؟ غیر از این ضبط صوت و اینهاست؟» آنوقت دستگاههای موسیقی را برای ما تشریح کردند. پدر خانم من که در ضمن شوهر خالهام هم هستند، مرحوم آقای حجتالاسلام حاجآقا سید مهدی صدر، ردیف موسیقی ایرانی را میشناخت. خود او هم از جدش یاد گرفته بود. دایی دوباره به محمد گفتند: «تو الآن فرصت خوبی در اختیار داری! پدرت با موسیقی آشناست. سعی کن هفتهای یک پرده موسیقی را از پدرت یاد بگیری. در این صورت دریچه یک علمی به رویت باز خواهد شد که خود جهان دیگری است».
طباطبایی میگوید: «ایشان آموزش موسیقی را در دوران دبیرستان به من توصیه کردند. یادم هست در همان اولین سفرشان به آلمان به من گفتند «یک عنصری در موسیقی غرب هست که سوای از موسیقی ماست.» بعد گفتند «منشأ تحرک و عنصر اصلی در موسیقی مشرق زمین حرمان است. اینجا قاعدتا چنین منشائی وجود ندارد. بشکاف، دقت کن و ببین منشأ موسیقی مغرب زمین در چیست.» همین حرف باعث شد تا من یک دوره آموزش موسیقی کلاسیک را ببینم و در آن غور کنم. یکبار که سمفونی شماره پنج بتهوون را برای ایشان جمله به جمله تشریح میکردم، گفتم چایکفسکی یک بالهای به نام «دریاچه قو» دارد که حیف است که نمیتوانید آن را ببینید! داییجان پرسیدند «مگر چه اشکالی دارد؟» گفتم: بر روی سن علاوه بر ارکستر بزرگ هنرمندانی هستند که حرکات باله را اجرا میکنند... ایشان گفتند: «اگر من یک وقت سفری به اروپا آمدم و همزمان با آن باله را اجرا میکردند، علاقمند هستم که ببینم!» اینجا باز جملهای گفتند که از همان وقت در ذهنم نقش بسته است. گفتند: «متاسفانه علمای ما آنچنان خودشان را به گذشته وصل کردهاند، که هر ابزار نویی میآید، فورا نسبت به آن موضع سلبی میگیرند! یعنی قبل از اینکه بررسی کنند و ببینند که آن ابزار به چه دلیل پدید آمده، چه ضرورتی ایجابش کرده و به چه کارهایی میآید، فورا آن را نفی کردهاند! غافل از اینکه آن ابزار بالاخره خود و شرایط خودش را بر اینها تحمیل خواهد کرد! در حالیکه اگر اول آن ابزار را شناسایی کرده بودند، چه بسا که آن را به خدمت گرفته و شرایط خودشان را بر آن تحمیل میکردند؛ نه اینکه آن ابزار بیاید و خود بر آنها مسلط شود!»».
طباطبایی درباره علاقه امام صدر به هنر و از جمله موسیقی میگوید: «فکر میکنم سال ۱۳۴۸ بود، یک نوار سرود از حسینیه ارشاد برای من فرستادند. در این نوار اشعار زیبایی در مدح امام هشتم دکلمه شده بود و در آخر هم گروهی از جوانان، قطعاتی را در مدح حضرت رسول (ص) و همچنین کعبه خدا به صورت کر اجرا کرده بودند. در واقع این اولین قطعه موسیقی بود که با محتوای مذهبی و به صورت کر در یک حسینیه اجرا شده بود. همان موقع طی سفری نوار را با خود به لبنان بردم. داییجان خیلی خوشحال شدند و گفتند: «بالاخره هنر و موسیقی دارد در پناه امام حسین (ع) و حسینیه، خود را از چنگال جمود نجات میدهد». بعد ادامه دادند: «انشاالله یواش یواش پای ارکسترهای بزرگ به حسینیهها باز گردد و هنرهای زیبا در خدمت مذهب قرار گیرند».»
خواهرزاده امام موسی صدر با اشاره به خاطره بازدید امام موسی صدر از آزمایشگاهش در بوخوم میافزاید: «این بازدید و دیدار و برخی گفتوگوها برای ایشان جالب بود. با همان لباس روحانیت آمده بودند و خیلی هم مورد استقبال قرار گرفته بودند. ایشان تاکید داشتند: «صادقجان! ایمان و اعتقادی ارزش دارد و منشأ اثر است که انسان از ورای قله علم بدان بنگرد». بعد هم اضافه کردند: «یک وقتی هست که یک اعتقاد قلبی داری، اما قلههای علم را نپیمودهای؛ یک وقتی هم هست که وارد دنیای علم میشوی و به سؤالهای «چرا»، «اما» و «چگونه» برخورد میکنی. اغلب افراد چون از یافتن پاسخ ناتوان هستند، مایوس میشوند و سؤال را کنار میگذارند. بنابراین یا به دین پشت پا میزنند یا در دوران بیتفاوتی و شک باقی میمانند؛ اگر در این دورانی که انسان به شک میرسد، که شک بسیار ارزندهای هم هست، تلاش کند که آن شک را در خود تقویت و نهایتا به یقین تبدیل نماید، این یقین برخاسته از شک، خیلی راهگشا خواهد بود. بخصوص اگر وقتی آدم به بالای قله علم بیاید، دست دین را بگیرد و به بالا بکشاند! باوری دینی که از این بالا عرضه شود، یک چراغ فروزان و همان مصباح الهدایی است که از آن سخن میگویند».»
طباطبایی در بیان ویژگیهای امام صدر به خبرنگار ایسنا میگوید: «اصولا آقای صدر از وقت خود حداکثر استفاده را میبردند. حتی در سختترین دورانهای لبنان شاهد بودم که ایشان در ساعات مختلف به کتابخانه خود میرفتند و همان کارها و مطالعات حوزوی و آخوندی خود را ادامه میدادند. کتابهای فقهی را برمیداشتند و روی مسالهای کار میکردند تا آخرین روزی که در لبنان بودند، ارتباطشان با منابع و مآخذ قطع نشد. این در حالی بود که روزانه، هم کارهای مجلس شیعیان پر حجم و تمام نشدنی بود؛ هم ملاقاتهای فراوان داشتند؛ هم جلسات سخنرانی و رفت و آمدهای خود را قطع نمیکردند؛ هم اخبار و تفسیرهای روزنامهها را میخواندند و هم اقدامات اجتماعی خداپسندانهای چون میانجیگری میان احزاب و گروههای سیاسی، رفع نزاعهای قبیلهای و عشایری تا حتی حل اختلافات کوچک خانوادگی، همه و همه را با صبر و حوصله انجام میدادند.»
وی میگوید: «آقای صدر سفرهای زیادی به اروپا آمدند و در همه این سفرها مورد توجه انجمنهای اسلامی بودند یعنی در تمامی این سفرها، لااقل به اندازه یکی دو جلسه چند ساعته سخنرانی، از ایشان استفاده میکردیم. علاوه بر آن، مسوولان اتحادیه و انجمنها و از جمله خود من، با ایشان مرتبط بودیم و از نظراتشان بهره میبردیم. یادم هست که ایشان همیشه این جمله را در اول جلسه بیان میکردند: «درها را بستیم؛ پس دلها و دهانها را باز کنید؛ بگویید؛ هر چه دوست دارید بگویید؛ شاید خود من بیشتر از شماها بگویم».
طباطبایی میافزود: «ایشان وقتی که در جلسات انجمنهای اسلامی حضور مییافتند، اگر در مسایل اعتقادی مورد سؤال قرار میگرفتند، مبنای کارشان اینطور نبود که صرفا به سؤال جواب دهند. بلکه سعی میکردند که چنان دریچهای را به رویمان باز کنند که خود ما بتوانیم پاسخ این سؤال و دیگر سؤالات مشابه را پیدا کنیم. داییجان همیشه تاکید داشتند که در تفکر دینی و اسلامی، دنیا و آخرت از هم جدا نیست.»
وی در بیان خاطرات خود از داییاش به ایسنا میگوید: «ایشان حتی در مورد خوب لباس پوشیدن، ظاهری آراسته و مرتب و تمیز داشتن به ما بسیار توصیه میکردند و میگفتند «امام صادق (ع) از شیک پوشترین انسانهای عصر خود بود.» هرگز فراموش نمیکنم که ایشان گفتند: «اگر تناسب رنگ اجزای لباس با هم و با سن و سال انسان رعایت شود و قصد قربت نیز در کار باشد، آن هم نوعی عبادت است». همچنین تاکید داشتند: «زنان مسلمان ما که عفاف را زکات جمال میدانند و حجاب را سرمایه خود معرفی میکنند، حتما باید با نظم، هماهنگی و آراستگی ظاهر و پوشش زیبا، مانع ایجاد کراهت در ذهن غیرمسلمان شوند. چرا برخی زنان ما باید حجاب را نافی قشنگ پوشی و زیبایی ظاهر بدانند؟ خدای انسان، خالق و دوستدار زیباییهاست.» آقای صدر در سفرهای خود به اروپا، از موسسات علمی، صنعتی، فرهنگی یا کارخانجات هم دیدن میکردند در اغلب سفرها خیلی علاقمند بودند به تناسب وقت و زمان، این نوع دیدارها را هم داشته باشند.»
طباطیایی میگوید: «امام موسی صدر در عین حال که خوشمشرب و خوشذوق بود، در زندگی شخصیاش در اوج سادهزیستی بود. خوی سادهزیستی ایشان، ایشان را بسیار به لحاظ روحی و عاطفی به مردم نزدیک کرده بود و هم مردم در ایشان صداقت لازم را در زندگی، عمل و گفتار ایشان میدیدند. در مجالست با عامه مردم بسیار متواضع و در برخورد با بزرگان و رهبران جهان بیحد متین و با وقار و اثرگذار. در حالی که در مواجهه با مردم نهایت سخاوت و بزرگواری و دست و دلبازی را داشت، کم اتفاق نمیافتاد که شهریه مدرسه فرزندشگاه چند ماه به عقب میافتاد. ادیب، شاعر، موسیقیشناس و هنرشناس بود و با مجموعهٔ دایرهٔ هنرمندان عصر خود آشنا بود.»
آیتالله محلاتی میافزاید: «آقا موسی روحانی با اخلاقی بود که به وسیله همین اخلاق حسنهاش تمامی مشکلات را حل میکرد. من به عمرم ندیدم که ایشان حتی یک نفر را آزردهخاطر کند حتی مخالفان خودش را هم متحمل میشد. گویی خداوند اصلا ذرهای خشونت در وجود ایشان خلق نکرده بود. رفتار آقا موسی، بسیار عاقلانه، اصولی و انسانی بود. عصبانی نمیشد و درعین حال جلوی کارهای مضر را میگرفت. ایشان اگر چه در مقابل کارهای مضر میایستاد، اما اینطور نبود که توی ذوق افراد بزند! کارش را میکرد و در عین حال به تمام ظرائف اخلاقی و انسانی توجه داشت. خیلی بزرگوار بود.»
وی همچنین عنوان میکند: «آقا موسی از نظر هوش و ذکاوت غوغا بود. منتها فقط باهوش نبود؛ در کنار آن لطیف هم بود... یادم هست که در آن سفر ۷۰۰ لیره از ایشان قرض کردم تا برای کتابخانه مدرسه امام عصر (عج) کتاب بخرم. ایشان به مکتبه المدرسه تلفن زد و سفارش کرد که به آقای محلاتی تخفیف دهید! گفت که ایشان نمیخواهد تجارت کند! به شوخی به آقا موسی گفتم: حالا اگر من به ایران برگشتم و پولت را بر نگرداندم، چه میشود؟ آقا موسی جواب داد: طوری نمیشود، فقط متاثر میشوم! آقا موسی حقیقتا خیلی لطیف بود.»
سرانجام امام موسی صدر در ۳ شهریور سال ۱۳۵۷ و در آخرین مرحله از سفر دورهای خود به کشورهای عربی، بنا بر دعوت رسمی معمر قذافی وارد لیبی و در روز ۹ شهریور ربوده شد. دستگاههای قضایی دولتهای لبنان و ایتالیا و همچنین تحقیقات انجام شده از سوی واتیکان، ادعای رژیم لیبی مبنی بر خروج امام صدر از آن کشور و ورود ایشان به رم را رسما تکذیب کرد. مجموعه اطلاعات آشکار و پنهانی که طی دو دهه پیش به دست آمدند، تماما دال بر آن هستند که امام موسی صدر هرگز خاک لیبی را ترک نگفته است.
دختر امام موسی صدر درباره ربوده شدن امام صدر و پیگیریهای انجام شده به ایسنا گفت: «ادعاهای جعلی لیبی ثابت کرد که عملا آنها در قضیه مقصرند. جمعیت بزرگی به دعوت مجلس اعلای شیعیان در ۲۱ / ۹ / ۱۹۷۸ (۳۰شهریور ۱۳۵۷) به سمت دمشق به راه افتاد. شعار اصلی آنها این بود که «امام کجاستای اعراب؟!» «ای عرب! اینگونه مهمان نوازی میکنی؟!» در دمشق نیز کنفرانس سران جبهه پایداری برقرار بود، از همین رو، مجلس اعلای شیعیان لبنان از مردم خواست تا به سمت دمشق راهپیمایی کنند و فریاد خود را به گوش سران عرب برسانند. در این راهپیمایی کمسابقه بیش از ۶هزار اتومبیل به سوی دمشق راه افتادند، اما قذافی در دمشق برای هیات علمای لبنان همان سخنان بیاساس را تکرار کرده بود.»
حورا صدر همچنین گفت: «سلسله عوامل و دلایلی آن زمان باعث ربودن امام شد. قاعدتا همان دلایل که آن موقع باعث شد ایشان را از صحنه خارج کنند، هنوز هم در منطقه وجود دارد. اما فعالیتهای ما هیچکدام در حد و اندازهٔ این مساله نبوده است. مساله، بزرگتر از اندازهٔ فعالیتهایی است که انجام شده و میشود، اگر در حجم و اندازه و سطح مساله فعالیت شود، قطعا به نتیجه میرسد.»
وی با بیان اینکه پیچیدگیهای پرونده بر دشواری حل آن افزوده است، خاطرنشان کرد: «ربودن امام موسی صدر مسالهای بزرگ بود که تاثیرش را هم در آن زمان و هم اکنون از حضورنداشتن امام موسی در منطقه میبینیم.»
حضرت امام خمینی (ره) در آن زمان، در دیدار با چند تن از اعضای خانواده امام موسی صدر فرمودند: «من سالهای طولانی با امام صدر زندگی کرده و میتوانم بگویم که من او را بزرگ کردهام و فضیلتهای او را میشناسم همچنان که از خدمات و دستاوردهایش در لبنان آگاهی دارم. میدانم که لبنان به او نیاز دارد. امیدوارم به خواست خدا به زودی به وطنش بازگردد. بازداشت امام موسی صدر در لیبی به مثابه رنجی است که او در راه اسلام تحمل میکند و همچون عبادت و پرستش خدا در کارنامه اعمالش ثبت میشود. باید با سعه صدر این گونه دشواریها را تحمل کنیم، زیرا ما میدانیم که اولیای خدا و در رأس آنان پیامبر خدا و امامان پس از وی رنجهای فراوان کشیدند، شکنجه دیدند و تلخی زندانها را چشیدند. تمام اینها به خاطر رسیدن به هدف بود.»
همچنین ایشان فرمودند: «امام صدر در بازداشت به سر میبرد. باید به یاد بیاوریم که جدّش امام کاظم (ع) ۷ سال و به قولى ۱۴ سال زندانی بود.»
امام موسی صدر زمانی در یکی از سخنرانیهای خود در بیان عظمت پیامبر (ص) گفته بود: «پیامبر (ص) در جهانی که فرقهها و گرایشهای متفاوتی در آن بودند، دعوت خود را بر توحید بنیان نهاد. برای دنیا خدایانی بیخرد ساخته بودند. این خدایان منجلابهای تفرقه، رسوایی و نادانی بودند. پیامبر اسلام در دعوت رهایی بخش خود با سختیهایی رو به رو شد که خود ـ در حالی که او فداکار و شکیبا بود ـ چنین میگوید: «هیچ پیامبری آنچنان که من آزار دیدم، آزرده نشد».»
---------------------------------------------------
منابع:
* اسرار ربوده شدن امام موسی صدر و زندگی نامه- مرکزمطلعات و تحقیقات امام موسی صدر
* نای و نی؛ در قلمرو اندیشه امام موسی صدر- علی حجتی کرمانی- مرکزمطلعات و تحقیقات امام موسی صدر
* ادیان در خدمت انسان- مرکزمطلعات و تحقیقات امام موسی صدر
* گفتوگوهای ایسنا با محمد صادق طباطبایی و حورا صدر