مواجهۀ امام موسی صدر با پدیدههای جدید اجتماعی، در قامت روحانی و عالم دینی، جالب و گاه جدید است. برخی این ویژگی او را محصول حضور در جامعۀ لبنان میدانند، اما نگاهی به سالهای قبل از هجرتش، رگههایی را از آنچه بعدها در لبنان شکوفا شد، نشان میدهد. برای مثال یادداشت او را در سیزدهسالگی در نشریۀ استوار قم، میتوان نشانهای از شمّ اجتماعی و استفادهاش از ابزار جدید دانست. توجهی که سالها بعد، در لبنان شکوفاتر شد و به رابطهای مستمر با رسانه انجامید.
توجه امام موسی صدر به جایگاه رسانه و ارتباط مداوم با آنها مهم و برجسته است. امام موسی صدر علاوه بر مصاحبههای متعدد، نشستهایی نیز با اهالی مطبوعات داشته است و بر اهمیت جایگاه رسانه در جامعه تأکید کرده. به نظر میرسد وی رسانه به طور عام و مطبوعات به طور خاص را یکی از ارکان برنامۀ اجتماعی خود میدیده است. تعبیر وی در مقام عالمی دینی، از عبادت شمردن فعالیت رسانهای میتواند این نگاه را منعکس کند.
برای نمونه، وی در اولین سالهای ورود به لبنان (1963) در ضیافتی که به افتخارش برگزار شده بود، در حضور رئیس سندیکای مطبوعات لبنان بعد از دعوت همه به ادای رسالتی معنوی در لبنان، بر پایۀ محبت و ورای منازعات، گفت: «تعجب ندارد که روزنامه نگار به تکریم عالم دینی بپردازد و برای بزرگداشت آن اندیشمندان دینی و نخبههای فکری گرد هم آیند، زیرا بندگان خدا تنها در محرابهای عبادت مساجد و کلیساها نیستند، بلکه روزنامهنگار نیز هنگامی که رسالت خویش را به دوش میکشد، پروردگارش را عبادت میکند و محرابش روزنامة اوست. درک مسئولیت بزرگ و تأثیر عمیقی که نوشتة عالم دینی و روزنامهنگار دارد، آنان را به فهم اهمیت اقداماتشان و کلماتشان و موضع گیریهایشان حتی در روش انتشار یک عکس یا خبر فرامیخواند.»
دوازده سال بعد، پس از آنکه حکومت لبنان چهارده روزنامه را به خاطر چاپ خبر انتقال افسران ارتش از صیدا و هفت روزنامۀ دیگر را به خاطر چاپ سخنان امام صدر در مراسم یادبودِ معروف سعد، به دادگاه فرستاد، امام صدر مطبوعات لبنان را به یک میهمانی افتخاری در مجلس اعلای شیعیان دعوت کرد تا درود جنبش محرومان را به آنها برساند و به آنها اعلام کند که جنبش در هر گامی که مطبوعات بردارند در کنار آنان است. در این میهمانی که رئیس سندیکای مطبوعات، آقای ریاض طه و اعضای سندیکای مطبوعات و شخصیتهای سیاسی و مطبوعاتی حضور داشتند، امام در سخنانی اعلام کرد مطبوعات هر موضعی بگیرند او در کنار آنها خواهد ایستاد «زیرا ما میخواهیم از لبنان بزرگ که جز بر پایۀ آزادی مطبوعات استوار نمیماند حمایت کنیم.» ایشان گفت: «بزرگترین عبادت در نزد خداوند گفتن سخن حق در برابر حاکمی ستمگر است.» امام خطاب به حاضران گفت: «شما هزینه انحراف دیگران را میپردازید.»
همچنین بعد از شرکت در پنجمین گردهمایی هیئت گفتگوی ملی در گفتگو با خبرنگاران گفت: من در این اجتماع باشکوه که نمایندة مردم و عواطف آنان است خاطرنشان میکنم که هر نویسنده و هر عضو تحریریه در هر روزنامهای میتواند نقشی مثبت یا منفی ایفا کند. امروز به هیچ وجه بحث روزنامهنگاران و مردمی که تحت تأثیر آنان جهتگیری میکنند و یا بحث انداختن مسئولیت بر دوش دیگری مطرح نیست؛ بلکه بحث بر دوش کشیدن امانت میهن در میان است. یک حادثة کوچک در این فضای بحرانی میتواند مشکلات بسیار بزرگی به دنبال داشته باشد. از این رو، از نویسندگان عزیز و روزنامهها و مردمی که میشنوند، انتظار میرود که هر یک خود را مسئول محافظت از این کشور بدانند. اگر ما کشور را حفظ نکنیم، چه کسی آن را برای ما حفظ خواهد کرد؟
علاوه بر اینها در گزارشهای سفرهای خارجی وی، میخوانیم که بازدید از روزنامهها جزو برنامههای وی بوده است. از جمله بازدید از مطبوعات کویت و مصر. وی در سال 1976 در سفر به کویت برنامه بازدیدی از رسانهها و مطبوعات کویت داشته است. و بعد از سفر به قاهره در همان سال، در مصاحبه با نشریۀ «الاسبوع العربی» اشاره میکند که علاوه بر مقامات مصر، از مطبوعات این کشور هم بازدید کرده است.
*
در سوی دیگر ماجرا، آنچه از توصیفهای خبرنگاران برداشت میشود، گشودگی امام موسی صدر در شنیدن پرسشهای مختلف و پاسخ دادن راحت و آرام است. برخی شاید تحت تأثیر جاذبۀ او قرار بگیرند، اما به نظر میرسد امام موسی صدر خود تلاشی برای استفاده از این ویژگی نمیکند و برعکس، تلاش میکند تا گفتوگویی راحت را به وجود بیاورد.
ویژگی مشترک بعدی، تأکید خبرنگاران بر تأثیر و نفوذ امام موسی صدر در جامعه و گروهها و فرق مختلف لبنان است. برای نمونه، غاده سلهب، خبرنگار مجله البور لبنان در مقدمه گفتوگویش با امام موسی صدر مینویسد:
پیش از آنکه او را ببینم چیزهایی در موردش شنیده بودم و پیش از آنکه با او آشنا شوم، او را شناخته بودم. او را از لابهلای سخنانش در روزنامهها و تلویزیون و از طریق آشنایان و نزدیکانش شناخته بودم. با سؤالاتی اندوهبار به سراغ او رفتم و کاملاً مطمئن بودم که هرچقدر بکوشم در سؤالهایم بزرگنمایی کنم و آنها را سخت و پیچیده جلوه دهم، امام صدر نه تنها قادر است به آسانی به آنها پاسخ دهد بلکه برای تغییر مفهوم سؤال ـ آنگونه که خود میخواهد ـ و نیز تغییر هدف سؤال ـ آنگونه که خود میپسندد ـ توانایی کافی دارد.
آنچه نوشتم، گوشهای از تصور و برداشت من از این مرد بزرگ بود. میخواستم تصورات خود را مجسم کنم.
به دیدار او رفتم. با پوششی احتیاطی و اجباری بر سرم ... جای او همیشه در کنار دفتر یکی از مسئولان در مقر مجلس اعلای شیعیان بود و هر کس میخواست با امام ملاقات کند ناگزیر باید از آنجا عبور میکرد.
با وجود آنکه من جثهای بزرگ دارم، هنگامی که امام برای خوشآمدگویی به من ایستاد، مجبور شدم سرم را بلند کنم تا بتوانم برای اظهار جواب سلام و ادب به چهرهاش نگاه کنم. این مرد بزرگ با گشادهرویی به سخن آمد و من آرام نشستم. همان لحظة اول احساس کردم برداشت غیابی من از امام صددرصد درست بوده است اما این فقط گوشهای از شخصیت ایشان بود.
بارعه مکناس علم الدین از مجله الصیاد بیروت نیز امام موسی صدر را، در دوره مبارزه او با دولت برای رسیدگی به وضعیت محرومان لبنان، این طور توصیف میکند: در چهرهاش وقار و سادگی موج میزند و در چشمانش هوشمندی و آرامش. بر پیشانیاش اثر خستگی وجود دارد که لبخند همیشگیاش آن را محو میکند. با هیچ سؤالی غافلگیر نمیشود و هیچ انتقادی چهرهاش را دگرگون نمیکند. پاسخهایش همواره آماده است. دفتر زیبای او اندکی رنگ و بوی نجیبزادگی میدهد و در هر گوشه اوراقی در انتظار او هستند، و تلفن آرامی که فرصت صحبت کردن میدهد.
بعد از تجمع مردمی بعلبک به دعوت امام موسی صدر، مجله الحوادث در مقدمه گفتگو با امام موسی صدر نوشت:
اجتماع مردمی که به دعوت امام موسی صدر در بعلبک برگزار شد، در محافل سیاسی و دیپلماتیک لبنان زلزله ایجاد کرد. پیش از این در هیچ گردهمایی سیاسی چنین جمعیت انبوهی حضور نیافته بود. آنچه توجه مراقبان را به خود جلب کرد این بود که کسانی که در اجتماع حضور یافته بودند، با برنامهریزی خودشان آمده بودند. هیچ کس برای آنها وسیله نقلیه تدارک ندیده بود. دعوت اعلام شد و به مردم گفتند: امام انها را به اجتماع دعوت کرده است. آنها نیز با اسلحههایشان آمدند و میدانها را پر کردند و فریاد زدند و شلیک کردند و سوگند خوردند که جان خود را در راه دعوت امام فدا کنند.
بر این اجتماع فضایی روحانی و صوفیانه حاکم بود، چیزی که کمتر در اجتماعات سیاسی مشاهده شده بود. «امام کفشهایش را درآورد و پابرهنه راه رفت. پاهای او از راه رفتن متورم شده بود ... امام فاصله کافه تا تریبون را با دشواری فراوانی طی کرد تا جایی که عبای او اندکی پاره شد. همه میخواستند به او دست بکشند و او را در آغوش بگیرند.»
...
پس از نشست امام صدر با اندیشمندان و فرهیختگان و اعلام مبانی جنبش محرومان فاطمه ناعوره سرودک نویسنده مجله الاسبوع العربی مقالهای درباره پدیده امام صدر نوشت. در این مقاله آمده است:
غریبانی در سرزمینشان...
غریبانی در وطنشان...
غذای آنان اشک و غم و اندوه است؛ آب چشمههایشان را نداری و خرابی مینوشد!...
قوت آنان بیعدالتی و تنگدستی است. سرزمین پاک آنان و توتون خاکشان در دست واسطهگران و در جیب صاحبنفوذان است!
بزرگ و کوچک
پیر و جوان
زن و مرد
نادان و دانا
همه و همه با بیچارگی خویشاوندند: خویشانی دردکشیده
همه آنها با ترس و نگرانی و وحشت یار و همراهند: همراهانی ستمدیده.
ناامیدی... ناامیدی و دیگر هیچ. هنگامی که در بستر شبهای طولانی خود پلکها را روی هم میگذارند تنها ناامیدی است که به آنها پناه میدهد. تنها ملحفه ناامیدی است که بردبارانه بر سر میکشند با این آرزو که از تاریکی میدان «النجمة» جایی که مجلس نمایندگان قرار دارد پرتو اصلاحی بر آنان بتابد. میگویند نمایندگان این مجلس نماینده همه طبقات ملت هستند و نه فقط نماینده مرفّهان و شکمسیران و نازپروردگان؛ نمایندگان کل لبنان هستند و نه فقط برخی از مناطق و بخشهای آن.
در سی سالی که گذشت یک نسل رفت و نسل جدیدی آمد ولی همه چیز به حال خود باقی ماند و این شعار سبب شد:
محرومیت حکمفرما باشد،
سستی و وادادگی چیره باشد،
توطئهچینی پیوسته در جریان باشد،
سکوت فراگیر باشد،
و خواری و سرافکندگی و شرمساری تنها سخنگوی فاجعه باشد.
و آنهایی نیز که سخن میگفتند از فدا کردن دم میزدند حتی آخرین رمق از جان محرومان را؛
آنهایی که سخن میگفتند مدعی اصلاح و صلاح و صلح و دیگر واژههای لغوی از این دست بودند؛
آنهایی که سخن میگفتند –از موافق و مخالف- به دگرگونسازی و مترقی سازی و نوسازی دعوت میکردند.
و همه آنها در فنون سیاست شعاردهنده بودند... و در بازار بهرهکشی از بندگان کارآزموده
چارهای نبود جز اینکه آتشفشان وجدان منفجر شود و این انفجار میبایست صدایی خروشان و خشمناک و عصیانگر داشته باشد. این صدای رعدآسا از راه رسید:
«برای ساختن میهنتان چه آماده کردهاید تا از این راه دینی که بر گردن شما دارد ادا کرده باشید؟ این میهن بنابر حقایق علمی در وضع ناخوشایندی قرار دارد.»
این صدا، ایدئولوژیگرایی و حزبگرایی را مورد انتقاد قرار داد و خواستار جامعیتی نو در عمل و عبور کردن از گروه-سالاری اعم از گروهسالاری طوایف یا طبقاتبود. این صدا پرسید: «اگر یکی از فرزندان شما جزو ساکنان بلیدا یا راشیا الفخار بود چه میکردید؟ اگر یکی از این خانههای ویران-شده خانه شما بود و یا کشاورزی که در بمبارانهای کفیر هر دو دستش قطع شد از خویشان شمابود، موضعگیری شما چگونه بود؟ اگر دختر شما یکی از دختران محروم از تحصیل در هرمل یا عکار یا حومه بیروت بود چه میکردید و چه برخوردی داشتید؟... حال که مشکل را دانستید... و حال که مقامات از مشکل باخبر شدند... چگونه میتوانید از این مسأله غافل شوید و به امور شخصی سرگرم شوید؟ چه رسد به اینکه در صدد توجیه و بهانهتراشی برآیید؟»
صدای او آنها را به وحشت انداخت و در میان صفوفشان هراس و آشوب به راه انداخت. آنها سی سال وعده دادند و خیالبافی کردند و از سر لجاجت و سرسختی از رسیدگی به مشکل محرومان و ستمدیدگان سربرتافتند. آنها وقتی دیدند این صدا از سوی عالمی دینی است که بر خلاف دیگران اجازه دارد وارد هیکل شود، بهانه پیدا کردند تا وحشیانه به او حمله کنند: امامی که عمامه بر سر و عبا بر دوش دارد و جای او خانه خدا و کار او رسیدگی به امور دینی است چگونه حق دارد به سیاست بپردازد؟
او پندار آنها را باطل ساخت و در پاسخ به آنها گفت: «پیوند میان دین و محرومان امری روشن و شناخته شده است. همه پیامبران از محرومان بودهاند... ایمان دو بعد دارد: یک بعد آسمانی و خدایی و یک بعد انسانی. عبادت تنها نماز و روزه نیست بلکه حرکتی است برخاسته از انگیزهای اصیل و فراتر از دیگر انگیزههای انسانی.» .......
این صدا، صدای جنبش حضرت امام موسی صدر است که به خاطر لبنان: کل لبنان بر سر هر باطلی فریاد میکشد.
در موردی دیگر، سهیل شنطی، روزنامه نگار فلسطینی مجله الیقظه کویت در مقدمه ای طولانی ماجرای دیدارش با امام موسی صدر را توصیف میکند: ...... سرانجام گشایش حاصل شد اما یک ساعت کامل بعد از زمان ملاقات یعنی ساعت دوازده و نیم. یکی از کارمندان محترم مجلس از من پرسید شما فالنی از مجله الیقظه کویت هستید؟ وقتی گفتم: بله گفت با ماشینتان دنبال [ماشین] من بیایید. پس از پیمودن مسیر سه کیلومتری در همان منطقه حازمیه به ساختمان باشکوهی رسیدیم که درختانی بلند آن را فراگرفته بودند و چشماندازهای جذاب بیروت از روبروی آن نمایان بود. هر دو ماشین توقف کردند و ما پیاده شدیم: کارمند، عکاس، دستیار و من. از راهپلهای تنگ به طبقه سوم رفتیم. کارمند مجلس کلیدی از جیب خود درآورد و در یکی از آپارتمانها را باز کرد. سخت غافلگیر شدم...
- بفرمایید
- گفتم: کجا؟
- برای ملاقات با آقا
- امام اینجا است؟ در این آپارتمان خالی و بدون هر گونه وسیال: نه فرش، نه صندلی، نه کمد، نه پرده؟!
- بله آقا اینجا هستند، وارد شوید.
به یکی از اتاقها رفتیم. تختی ساده (مانند آنچه در خانه چریکها هست) و فقط دو صندلی وجود داشت. دیدیم امام روی تخت نشسته و در حال نوشتن است. از جا برخاست و با مهربانی و خوشاخلاقی تمام به استقبالمان آمد و خوشآمد گفت.
دومین غافلگیری، چهره و قامت امام صدر بود: 192 سانتی متر قد؛ چشمانی سبز؛ خوشرو؛ خجالتی. برای نخستین بار در زندگیام بود که امام صدر را در برابر خود میدیدم. هیچ کس باور نمیکند امام صدر انقلابی که انقلاب فقیران و ستمدیدگان را رهبری میکند، از جذابترین و باهیبتترین انسانها باشد. وقتی با او مینشینی فکر میکنی با یکی از بزرگترین فیلسوفان دنیا صحبت میکنی. وقتی سخن میگوید صدایی آرام و خوشآهنگ دارد. هیچ کلمهای بر زبان نمیآورد جز آنکه اول به حروف و معانی آن میاندیشد.
در طول سه ساعت امام صدر با نهایت دقت به سؤالاتم پاسخ میداد. پاسخهای خود را در قالب فلسفی زیبایی قرار میداد که نشانه قدرت فکری و منطق صحیح اوست.
ابتدا او پرسیدن را آغاز کرد. چه خبر از کویت؟ هوا آنجا چطور است؟ شما اهل چه شهری هستی؟ وقتی گفتم اهل فلسطین و متولد یافا هستم با هیجان زیاد خندید و گفت: آیا یافا را میشناسی؟ گفتم: ازکجا آن را بشناسم حضرت امام؟ یافا است که مرا میشناسد چون در آن متولد شدم ولی من چیزی از آن به یاد ندارم.
چشمانش را به زمین دوخت و با تأثر و ناراحتی فراوان گفت: بازخواهی گشت پسرم؛ بازخواهی گشت... سؤالهایت را بپرس.
نمونه آخر این نوشته از نگاه روزنامه نگاران به امام موسی صدر بخش هایی از یادداشت حارس فرحات در روزنامه الجمهوریه است و موضوع آن، سخنرانی امام موسی صدر در مراسم آغاز روزه مسیحیان در کلیسای کبوشیین بیروت:
امامی به کلیسا رفته است
امامی به کلیسا رفته و در محراب به نماز و موعظه ایستاده است
مناجات انسان با خودش
مناجات انسان با خداوند
و موعظهای برخاسته از تعامل میان نیروهای او و نیروهای دیگران برای خیر رساندن به همه انسانیت.
کلیسا خانهای از خانههای خداوند است
پس مانعی ندارد که هر انسان مؤمن به خدا خواه مسیحی و خواه مسلمان در آن نماز بگزارد.
در گذشته این کار محال بود
در گذشته حتی حرام بود که یک ارتدوکس به محراب کلیسای کاتولیک برود و بر کاتولیک نیز حرام بود در کلیسای ارتدوکس نماز بگزارد
حرام کردن، کار بشر است نه کار خدا
با روی کار آمدن واتیکان روم و پولس ششم
بسیاری از امور دگرگون شد و بسیاری از امور واجب گردد
این کار برای همراهی با پیشرفتهای تمدن معاصر و برای شناخت بیشر خدا و انسان انجام گرفت
درِ همه خانههای خدا به رویِ همه مؤمنان باز است، مسجد باشد یا کلیسا
و لبنان برای همه است
لبنان؛ این نماد انسان، که هر انسانی در آن حس میکند در وطن خویش است
حتی آن که به خدا ایمان ندارد، تا زمانی که به دیگران احترام بگذارد کسی متعرض او نمیشود ......
... در لبنان امامی به کلیسا رفته است!!!
در لبنان وقتی میگویی «امام» مردم میفهمند که منظور تو علامه سید موسی صدر رییس مجلس اعلای شیعیان است؛ درست مثل آنچه در گذشته میگفتند: «لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار» [که از آن علی بن ابی طالب به ذهن میآید]
وقتی میگویی امامی به کلیسا رفته است خواننده یا شنونده درمییابد که این کلیسا در لبنان است زیرا لبنان تنها کشور در دنیا است که به همزیستی زلال و خالصانه دینی میان همه ادیان در خاک آن مشهور و متمایز است. کشیشان کلیسای کبوشین کار خوبی کردند که از سید موسی صدر دعوت کردند مراسم موعظه روزه را در محراب کلیسایشان افتتاح کند و با این کار دری بزرگ به روی گفتمان میان ادیان گشودند.
این پدیده بدون شک پدیدهای است تاریخی، شگرف و مبارک و رویکردی است به سوی جوهر و محتوا و حقیقت محض که نشان میدهد جوهر و حقیقت، همان انسان است و در این عرصه، لبنان پیشگام بود.
امام صدر وارد کلیسای جامع لویس پاپ ادریس شد و نماز گزارد و در محراب آن سخنرانی کرد....
او در درون مثلث مسیح، پیامبر و پولس ششم برای قضیه انسان به ویژه انسان لبنانی در بیروت و جنوب و هرمل و عکار و حومه بیروت و در کرنتینا و حیّالسلم، راه حلی معنوی، انسانی، بینظیر و جذاب ارائه کرد.
امام از محراب مسیح گواهی داد که لبنان، کشور همگرایی و اتحاد و کشور انسان و انسانیت است: «لبنان تصویری اراده میکند که تصویر اسراییل را به چالش میکشاند... تا فرصت عمر باقی است بیایید در مورد انسان؛ همه انسانها به توافق برسیم و امانت تاریخ، امانت خدا و امانت انسان را برای او پاس بداریم.