آنچه می خوانید، متن نامه ای است که زنده زیاد دکتر صادق طباطبایی خطاب به دکتر محسن کمالیان نوشته است.
"نوشتهاي مطلبي در اندازهی يك يا دو پاراگرف برايت در باره امام صدر بنويسم «... در حد یک یادکرد، آن هم بعد از 32 سال، خصوصا در سایهی شرایط امروز ایران و عالم تشیع و جهان اسلام ...».
حقيقت اين است كه هيچ مطلبي براي من شيرينتر از ياد و ذكر خاطرهاي از امام صدر نيست. خصوصاً در اين زمان و در اين شرايط كه در آن به سر ميبريم. باور كن هيچگاه به اندازهی امروز تلخي غيبت امام صدر را احساس نكردهام. وقتي ميبينم فوج فوج جوانان، كه به قول ايشان – در سفارش ماندگار – «آيندهی ما به دست آنان است» از شرايط موجود رنج ميبرند وبه تبع آن از دين و روحانيت روي بر ميتابند؛ بيشتر دلم ميگيرد. وقتي ميبينم سلوك و مرام و بينش و آرمان ايشان در آن زمان چگونه جوانان مسلمان و حتي مسيحي را دلبسته انديشهی راهگشاي ديني ميكرد و در كليسا همان اندازه اميد و نشاط ايجاد ميكرد كه در مسجد و دانشگاه؛ آن وقت جوانان ديندار ما با سرخوردگي از رفتار مدعيان دين و ارزشهاي ديني، روز به روز از اين آئين راهگشا و سعادتبخش و سيرهی نشاط آور و جذاب و آزاديبخش معصومين ما، روي بر ميگردانند و افسردهتر ميشوند و هر گونه روي آوردن به دين را خلاف نشاط و سعادت و موفقيت خود در زندگي ميدانند و از دينداري جز غم و حسرت و رخوت و فشار روحي و جسمي و فرو كوفتن غرايز خدا دادي نميبينند؛ آن وقت جاي خالي ايشان بيش از پيش روحم را ميآزارد.
درست گفتهاي؛ ايشان به گفته بزرگاني نظير شهيد مطهري، پنجاه سال جلوتر از زمان خود را ميديد و بر اساس ان يرنامه ميريخت و انسانها را تربيت ميكرد؛ آن وقت اين جوان امروزي با برخی روحانيوني طرف است كه حتي زمان حال را نميشناسند و از دنياي جديد و اقتضائات ان همان اندازه بيگانه هستند كه از ماهيت دين رهائيبخش و كفر ستيز و هدايتگر و ضد شرك و نفاق.
بهتر از اين كه نوشتهاي:
«آن بزرگوار همهی جوانی و جان خود را هزینهی ساختن بستری مناسب و متناسب با اقتضائات این روزگار کرد تا دین بتواند به طور مؤثر، بانشاط، عزتمدارانه و ریشهدار، هرچند غیر رسمی، در عرصههای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی جوامع متکثر، و به تبع آنها جامعهی بینالملل، نقشآفرینی کند»،
چيزي براي گفتن ندارم. وقتي به بيانات ايشان، آنگاه كه در جمع جوانان مسيحي سخن ميگفت و از كرامت انساني و نياز بشر به آزادي و آزادگي دم ميزد، دقيق ميشوي و مضامين بكر موجود در ادعيههاي شيعي را در كلامشان ميبيني، حسرت و غبطه سراپاي وجودت را شعلهور ميكند و ابعاد كران ناپيداي جنايتي كه دست به حذف ايشان از حضور در جامعه اسلامي زد، برايت ابعاد ديگري پيدا ميكند. از آن آزاردهندهتر، نگاه به مسائلي است كه بر سر راه پيگيري اختطاف ايشان رخ نمود.
در هرحال، خوشبختانه قرار نيست از حد يك يا دوپاراگراف بيشتر بنويسم. و گر نه غمي كه اكنون وجودم را با ذكر همين مكررات گرفته است، بيشتر از اين برايم ملالآور ميشد. ترديد ندارم كه اگر حتي روح انديشه و جلوههائي از سلوك ايشان در جامعه ما حضور ميداشت و نقشآفريني ميكرد، بدون هر ابهامي اين حقيقت بر همگان روشن ميشد كه به گفته تو: «اسلام ناب و مکتب اهل بیت (ع) توانایی ساماندهی زندگی دنیوی و اخروی جامعهی بشری را به بهترین وجه دارا است». و چه بسا نمونهاي از آن را در جامعهی بحرانزدهی امروز خود ميديديم. واي ... كه چقدر از آن آرمانها فاصله داريم.
از تو سپاسگزار هستم كه فرصت و مناسبت را گرامي داشتي و در پي گرداوري نكاتي در باره ايشان هستي. باشد كه با تأمل و تدبر در آن نكات، چشمهايمان بازتر و قلبهايمان زلالتر و نيتهايمان خالصتر گردد.
خدا نگهدارت
صادق طباطبائي
شهريور 1389 "