گفتوگو با علامه محمدحسین فضل الله
ترجمه مهدی فرخیان
علامه محمدحسین فضل الله است. این روحانی روشنفکر که خود نیز از چهرههای برجسته عالم تشیع است در گفتوگو با روزنامه لبنانی الدیار از روابط خود با امام موسی صدر نکات جالبی به یاد دارد.
برخی میگویند روابط میان شما و امام موسی صدر چندان روشن نبوده است. رابطه شما با ایشان چگونه آغاز شد و چگونه ادامه یافت؟
اولین دیدار من با امام موسی صدر زمانی بود، که وی برای برپایی اولین سالگرد ترحیم پدرشان، آیت الله سیدصدرالدین صدر، به نجف آمده بود. او به همراه پسر عمویش، سید اسماعیل صدر که از علمای روز نجف بود، از من دعوت کرد تا در مجلس ترحیم شرکت کنم. من دعوت را پذیرفتم و شعری نیز سرودم اما بنا به ملاحظاتی، خودم آن را نخواندم. روابط من با خاندان صدر در نجف اشرف بسیار خوب بود، خصوصا با شهید سیدمحمد باقر صدر و برادرش سیداسماعیل صدر. از طریق همین دو نفر آشنایی و روابطم با سید موسی صدر محکم شد. با هم در درس آیت الله العظمی خویی و سیدمحسن حکیم شرکت و در مسائل علمی و غیرعلمی با یکدیگر بحث میکردیم.
در نجف اشرف او را تبلور کسی یافتم که جاذبه مشهودی از حیث سعه صدر در برابر دیگران داشت. همین ویژگی اخلاقی باعث جذب دیگران به او میشد، چندان که توانست شخصیت محبوب بیشتر محافل و مجامع علمی نجف شود. رابطه من با او رابطه احترام متقابل بود. حتی من از اهالی شهرمان، بنت جبیل، شنیدم که وقتی علامه شرف الدین که از شخصیتهای علمی معروف است، از سید موسی صدر درباره وضعیت عاملیها در نجف پرسید، علامه شرف الدین پاسخ داد که بهترینشان فلانی است و به من اشاره کرد. البته صحت این نقل قول به عهده گویندگان آن است، اگر چه راویان مورد اطمیناناند. به مدت چهار سال با سید موسی در نجف بودم و او زودتر از من به لبنان آمد.
هنگامی که شنید به لبنان و منطقه نبعه بازگشتهام، بسیار شگفت زده شد، زیرا که موقعیت فرهنگی من را بیش از آن میدانست. اما من زندگی با مستضعفین را دوست داشتم. من از جوانی و در نجف اشرف هم به مناطق فقیرنشین میرفتم و با اهالی آن مناطق و کشاورزان و کارگران آن مناطق دمخور میشدم. در لبنان هم عادتم همین بود. با فقرا هم صحبت میشدم، نیازهای آنان را میشنیدم و از جانب مرجعیت نجف، که در آن دوران آیت الله سیدمحسن حکیم بود، کمکهایی به آنان میرساندم. وقتی به لبنان آمدم و سیدموسی به دیدارم آمد، روابط گذشتهمان را از سر گرفتیم و دوباره صمیمی شدیم. در آن زمان از نظر سیاسی اختلافاتی با هم داشتیم، بیآنکه این اختلاف بر دوستی ما تاثیری بگذارد. زیرا که از ویژگیهای ممتاز او سعه صدر و ذهن باز او بود.
شاید با او اختلاف پیدا میکردی اما این اختلاف نظر را به دلش راه نمیداد. دل بزرگی داشت و طبیعی است که به عنوان یک انسان برای مخالفین و دشمنانش ناراحت میشد. اما از نظر ذهنی فراتر از هرگونه کدورت و رنجیدگی بود. روابط ما ادامه یافت و هیچگاه از یکدیگر نبریدیم، زیرا اختلاف نظر ما جنبه شخصی نداشت و از اختلاف اساسی در دیدگاه هم ناشی نبود.
وجوه اختلاف و اشتراک نظر میان شما در برخی مسائل چه بود؟
در آن زمان اختلاف بر سر برخی القابی بود که سید موسی درباره مقامات دینی جهان به کار میبرد که به نظر من مناسب فضای اسلامی نبود. علاوه بر این درباره اوضاع آن روز لبنان نیز اختلاف داشتیم. در آن برهه، همکاری و ارتباط با دیگر محافل لبنانی روشن نبود. خصوصا با وجود تنشهای سیاسی شدید در لبنان، در اواخر دهه شصت و اوائل دهه هفتاد و به طور مشخص تنشهای موجود در جنبش ملی و فلسطینی و در حوزه مسیحیت و کشمکشهایی که در جنگ سرد و کودتاها متبلور شدند، چیزی که باعث روشن نبودن بخش مهمی از چشم انداز میشد. انتقاداتی که در آن زمان نسبت به این دیدگاه یا آن دیدگاه ابراز میشد نتیجه ابهام در موضع گیریهای آن مرحله بود. وقتی که امروز برخی از این ملاحظات را بررسی میکنیم، در مییابیم که این اختلافات ناشی از روشن نبودن وضعیت آن زمان بود، چنان که اگر ما هم در جایگاه سید موسی صدر بودیم، بسیاری از کارهایی را که وی در آن دوران انجام داد، انجام میدادیم. از جمله کارهای سید موسی صدر این بود که به شکل بارزی توانست با دانش و بینش خود بسیاری از مفاهیم اسلامی را با چارچوب معنوی و اجتماعی آن وارد عرصه مسیحیت کند. در کلیساها حاضر میشد و درباره ابعاد معنوی اسلام که با ابعاد معنوی مسیحیت مشترک بود، سخنرانی میکرد. گویی او عالمی مسیحی است که مسیحیان را موعظه میکند، بیآنکه از اسلام و تفکر اسلامی دور شود.
ممکن است به طور خلاصه نگاه خود و امام موسی صدر را به اوضاع آن زمان بگویید؟
پس از بازگشت از نجف، همچنان اندیشههای اسلام مبارزاتی را داشتم، خصوصا اینکه ما در عراق با حرکات مارکسیستی و ملی و سکولاریستی و پارهای جریانهای سیاسی محلی مبارزه میکردیم، در آن رویاروییها ما اسلام گرا بودیم، بدین معنا که میخواستیم در آگاهی امت و بیداری وجدانشان، به اسلام به عنوان اندیشه و زندگی و احساس محوریت دهیم. اندیشه ما را در عرصه سیاسی به حرکت وامی داشت. البته باید دانست که ما وارد عرصه فعالیتهای گسترده سیاسی نشدیم. همه تلاش ما این بود که این نسل از مسلمانان را با روش پیامبر به اسلام پیوند دهیم، پیامبری که برای اسلامی کردن جهان با وسیله حکمت و موعظه حسنه آمده بود. با دستمایههایی فرهنگی، معنوی، قانونی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی حرکت میکردیم اما با اندکی ابهام. زیرا که ما پیش از آن پا به عرصه ننهاده بودیم و همه جزئیات را نمیدانستیم. از همین رو بود که در عرصه سیاسی هنوز فعالیت نمیکردیم. امام موسی صدر مصلحت لبنان را در این میدید که پارهای از افکار ما نباید مطرح شود. زیرا شرایط لبنان آن اندیشهها را برنمی تابید.
اما او خیلی با تفکر ما فاصله نداشت، ما همراه یکدیگر بودیم. در آن زمان برای بسیاری از دیدارها که با حضور علمای مبارزی که به لبنان میآمدند، انجام میگرفت، برنامه ریزی میکردیم. سیدمحمدباقر صدر در راس این علما بود. این دیدارها برای مقابله با ستمی بود که بر علمای نجف میرفت، این ستم به دست حکومتهای عراق متوجه علما میشد. برای رویارویی با این ستم که بسیاری از علمای نجف را آواره ساخت، با هم فعالیت میکردیم.
برخی میگویند حضور امام موسی صدر در عرصه فعالیتهای اجتماعی به نحوی بود که دیگر جایی برای دیگران نمیگذاشت، نظر شما چیست؟
این مسئله طبیعی است. زیرا هنگامی که امام موسی صدر به لبنان آمد، اندیشههای پربار و روشهای متنوع و اخلاقی والا داشت. شیعیان لبنان چنین شخصیت همه جانبه نگری را نداشتند که در حرکت دینیاش، از عادتها و سنتها گذشته باشد و بسیاری از فضاهایی را که در حالت عادی و سنتی بیگانه و دور از ذهن بودند، درنوردیده باشد. دیدیم که چگونه در کنار بستنی فروش مسیحی برای خوردن بستنی او نشست، در حالی که آن زمان، در فقه رایج علمای شیعه سخن از نجاست غیرمسلمان بود. بسیاری بر کار او خرده گرفتند. اما سرانجام نظر غالب همین شد. یعنی بسیاری از علما به طهارت اهل کتاب معتقد شدند، اما از دادن فتوا بیم داشتند. امروز به طهارت همه انسانها فتوا داده شده است. این فتوایی است که من در رسالهام آوردهام. علت این است که کفر باعث نجاست جسم نمیشود، بلکه، بنابر سخن خداوند که میفرماید: «انما المشرکون نجس» به نوعی ناپاکی در اندیشه میانجامد.
سیدموسی صدر این گونه در عرصههای اجتماعی حرکت میکرد و با سعه صدر با غیر مسلمانان در کارهای اجتماعی همراه میشد. افزون بر این او با سیاستی باز به دنبال حقوق فقرا و ستمدیدگان بود. همین مسئله باعث ایجاد سختیهای بسیاری برای وی در لبنان شد، هم چنان که اجازه حرکت در عرصههای بسیاری را نیز به او داد. امام موسی صدر این گونه به عرصهای خالی پا گذاشت و طبیعی است که با توجه به فضا و شرایط آن روز توانست اینجای خالی را پر کند. پس از وفات عبدالحسین شرف الدین به صور آمد. صور در زمان علامه شرف الدین یکی از پایگاههای مرجعیت لبنان بود. علامه شرف الدین، خود، این ویژگی را به صور داده بود. این مسئله در حرکت امام صدر نقش داشت. چنان که اگر به شهر دیگری قدم میگذاشت، زمانی طولانی نیاز داشت تا بتواند به آنجایی که در صور رسید، برسد. همچنین شرایط سیاسی آنجا در انتظار آمدن شخصیتی با این ویژگیها و توانمندی بود.
نظر شما درباره حملاتی که در آن زمان متوجه امام موسی صدر بود، چیست؟
وقتی حملاتی را که ظالمانه متوجه سیدموسی صدر بود، آن هم از سوی کسانی که خود مشکل فکری و روحی داشتند، بررسی میکنیم، میفهمیم که این مرد چه اندازه مظلوم بود. فکر میکنم علت برخی از این دشمنیها فضای پرتنش سیاسی بود که چپیها و فئودالها و برخی عناصر اطلاعاتی منطقه در آن سهم داشتند، چه بسا سازمانهای امنیتی و اطلاعاتی هم بودند که ما از آن بیخبریم. گمان میکنم برخی از کسانی که به او حمله میکردند، چنانچه همراه او و از موضع گفتوگو با او حرکت میکردند، این موضع را در برابرش نمیگرفتند.
امروز مشاهده میکنیم که حرکت سیاسی شما، که جزیی از حرکت دینیتان است، با حرکتهای بازی که امام صدر در پیش گرفت، همسو است؟
درباره بسیاری از مسائل با هم گفتوگو کردیم. فکر میکنیم بسیاری از کارهایی که سید صدر انجام داد، ما هم بعدها بدانها عمل کردیم، اما در عین حال ما خود را معذور میدیدیم. به یاد دارم که برخی بزرگان، نقدهایی به سیدابوالحسن اصفهانی، مرجع بزرگ شیعه، داشتند، چنان که همیشه این گونه است. پرسشهای بسیاری مطرح میشد: پولها چگونه خرج میشود چه اقداماتی میکند چرا این روابط را برقرار کرده است اما سخنی را از مرجع بزرگ پس از او نقل میکنم. سید محسن حکیم رحمه الله علیه گفت: پارهای ملاحظات بر مرجعیت ابوالحسن اصفهانی داشتیم. اما وقتی مرجعیت به ما رسید، بیشتر از آنچه او انجام داده بود، انجام دادیم. ولی خودمان را معذور دیدیم.
به طور طبیعی کسی که بیرون گود نشسته است، نمیتواند مانند کسی که در صحنه است، مسائل را دریابد. فکر میکنم، دشمنیهایی را که امروز من با آنها زندگی میکنم و آنها را ظالمانه میدانم، از همان سنخ دشمنیهایی است که سیدموسی آنها را ظالمانه میدانست و با آنها روبه رو بود. همان گونه که او از دیگران میخواست، که با او بیطرفانه صحبت کنند، من هم میخواهم که بیطرفانه با خود من گفتوگو کنند. زیرا برخی از کسانی که درباره من نوشتند، آنچه نوشتند، از روی هوای نفس اظهار نظر کردند و نه عقل و منطق. اینان میخواهند، از من ایراد آشکار بگیرند، چنان که دیگران میخواستند از سید صدر ایراد بگیرند. امروز من هم به بزرگانی گرفتارم که سیدموسی گرفتار بود، کسانی که از میان آنچه درباره او میشنیدند، نسبتهایی به او میدادند و نه از چیزهایی که از خود او میشنیدند. من هم امروز با همان مشکل مواجهم. برخی از بزرگان در لبنان و غیر لبنان، بیآنکه از خود من چیزی بشنوند و یا بخوانند، درباره من قضاوت میکنند، آنها از اینجا و آنجا سخنانی به گوششان میرسد و برمبنای همانها قضاوت میکنند.