آیتالله محمد معینالغربایی:در همان اوایل آشنایی با آقا موسی، به ایشان گفتم و تأکید کردم که شیعیان لبنان وضعیت مناسبی ندارند و ملعبۀ دیگران قرار گرفتهاند و حتی ضمن صحبت گریهام گرفت که آقا موسی از گریه من و صحبتهایی که مطرح کردم خیلی متأثر شدند.
آیتالله محمد معینالغربایی از علما و مدرسین حوزه علمیه خراسان در دیدار با گروه تاریخ شفاهی مؤسسۀ فرهنگی تحقیقاتی امام موسی صدر، به تشریح بخشی از خاطرات خود از خاندان صدر پرداخت.
به گزارش مؤسسۀ فرهنگی تحقیقاتی امام موسی صدر وی دربارۀ مرحوم آیتالله سید صدرالدین صدر، پدر امام موسی صدر، گفت: ایشان شخصیتی زنده و آماده برای ایجاد تحول داشت و از وجاهت، ابهت و جذابیت خاصی هم برخوردار بود، امام موسی صدر وارث چنین پدری هستند.
آیتالله معینالغربایی از چهره های نزدیک به نواب صفوی با اشاره به خاطرهای در این زمینه گفت: پس از آزادی نواب از زندان، او سفری به قم آمد و چون مصادف با ایام فاطمیه بود و در منزل آیتالله صدر هم مراسمی برپا بود، نواب به این جلسه آمد. در آن شب قصیدهای را به مناسبت ورود نواب و همزمانی آن با ایام شهادت حضرت زهرا و مراسمی که در منزل آیتالله صدر بود، سرودم و در آنجا خواندم.
وقتی این شعر تمام شد، مرحوم صدر به سمت من آمد و من را در آغوش گرفت. آن شب ایشان مرا بسیار تشویق کردند. پس از آن هم چند باری خدمتشان رسیدم و خیلی محبت داشتند. این موضوع سرآغاز آشنایی و دوستی ما با آقا موسی شد. که ایشان گاهی به حجرۀ ما سر میزد و حتی از من دعوت کرد که به درس برخی اساتید برویم. گاهی در درس آیتالله بروجردی هم ایشان را میدیدم که وقتی وارد میشدند، آیتالله بروجردی با دقت و حساسیت خاصی به ایشان توجه میکردند.
آیتالله معینالغربایی که در دوران تحصیل در نجف سفری هم به لبنان داشتهاند گفت: در حدود سال 1327 سفری به لبنان داشتم و ضمن بازدید از نقاط مختلف این کشور به ایراد سخنرانی و تبلیغ هم پرداختم. در جریان این سفر بود که با اوضاع و احوال سخت شیعیان لبنان از نزدیک آشنا شدم. متأسفانه، شیعیان در آن زمان نه به لحاظ اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی وضعیت مناسبی داشتند و نه از نظر سیاسی مورد توجه بودند. این وضیعت برای من بسیار تأسفبار بود. پس از مراجعت به نجف و قم گزارش مبسوطی را به بسیاری از آقایان در این زمینه دادم. یادم هست در همان اوایل آشنایی با آقا موسی، همین مطالب را به ایشان هم گفتم و تأکید کردم که شیعیان لبنان وضعیت مناسبی ندارند و ملعبۀ دیگران قرار گرفتهاند و حتی ضمن صحبت گریهام گرفت که آقا موسی از گریه من و صحبتهایی که مطرح کردم خیلی متأثر شدند.
در همان جلسه ایشان پرسشهایی را مطرح کرد که پاسخ آنها را دادم، از جمله دربارۀ روحانیت آنجا گفتم: همۀ آنها را میشناسم و نمیخواهم غیبت کنم، اما معتقدم افرادی متحرک نیستند و ساکتاند در حالی که آنجا فردی فعال میخواهد که به کمک مردم برود و استعدادهای آنها را شکوفا کند.
شاید این اولین گزارش از وضعیت لبنان به ایشان بود که با دقت و حساسیت به آن توجه کرد.